Mohadeseh. ghiasi
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

جمعه‌ها جور دیگری باید زیست


برای من آخر هفته‌ها طعم مخصوصی دارد، طلوعش متفاوت است گویی که در هوایش گرد خاصی پاشیده‌اند

برای من پنجشنبه با بوی قرمه سبزی و عطر نان تازه و برنامه ریزی برای چگونه گذراندن جمعه عجین شده

برای من جمعه یعنی صدای خنده‌های پدربزرگ، چای در استکان کمرباریک، پلو در دیس گل سرخی و آش در دیگ مسی..

اصلا مگر می‌شود روزهای آخر هفته با دیگر روزها تفاوتی نداشته باشد؟ آن‌هم آخرهفته در زمستان..

هنگامی که برف روی زمین نشسته و سوزی که نوک بینی را قرمز می‌کند مجال نمی‌دهد بیشتر از یکی دوساعت را بیرون از خانه بگذرانی، درون خانه باید غرق باشد از گرمای عشق انسانی، باید صدای قهقهه باشد و دعوا بر سر اینکه چه کسی تقلب کرده..

گاهی فکر می‌کنم هرکسی یک روز خاص در هفته دارد، روزی که با شوق بیشتری از تخت جدا می‌شود

روزِ مورد علاقه مانند فصل مورد علاقه، مانند ماه مورد علاقه

برای من پنجشنبه و جمعه آن روزهای خاص‌اند، روزهایی که انتظارشان را می‌کشم انتظار دورهمی با طعم خانواده، انتظار دیدار، انتظار پیچاندن کارهای روزمره، انتظار خواب تا لنگ ظهر، انتظار چای در استکان کمر باریک و پلو در دیس گل سرخی و آش در دیگ مسی

انتظار غروبی که نوید آغاز یک هفته تازه را می‌دهد، برای من حتی غروب جمعه‌ها هم طور دیگری‌ست برخلاف عُرف..

غروب جمعه میز عصرانه می‌چینم، پرده را کنار میزنم و قهوه را دم می‌کنم و شمع را روشن می‌کنم و رو به روی یار می‌نشینم تا برایم بگوید از هفته‌ای که گذشت و بگویم از هفته‌ای که پیش رو دارم.


جمعه باید متفاوت باشد بلاخره جمعه است دیگر.. جمعه یعنی دست‌های مادربزرگ، جمعه یعنی قیلوله زیر چادر گلی، جمعه یعنی بوی پرتقال و نارنج، جمعه یعنی شوخی‌های شوهرعمه‌ای، جمعه یعنی "شاطر دوتا کنجدی بزن بی‌زحمت"، جمعه یعنی "بچه کم شلوغ کن سرظهره"، جمعه یعنی زیستن و دیگر هیچ




گزیده‌ای از زیسته‌ها،دیجیتال مارکتینگ و تکه‌ای فشن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید