Mohadeseh. ghiasi
Mohadeseh. ghiasi
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

چی شد که از ویرگول سر درآوردم؟

من از اون دانش آموزایی بودم که بیشتر وقت ها به خاطر انشاهام تشویق می شدم، هرچند که نمره های ریاضیم قابل قبول نبود اما قدرت داستان سُراییم حرف نداشت. نمی دونم کلاس چهارم بودم یا پنجم، یه مشاور تو مدرسمون بود که باز نمی دونم به خاطر خودشیرینی بود یا واقعا از سر علاقه، براش با یه دفترچه یادداشت کوچیک کتاب قصه درست کردم و کل داستانش هم خودم نوشتم.

تو این لا به لا نوشتن رو واقعا جدی می دونستم. اون موقع ها نمی دونستم دارم چکار می کنم و چه فایده ای داره ولی می دونستم که نوشتن رو دوست دارم.

وقتی تو سن کم و نوجوانی عاشق شدم دلنوشته ها می نوشتم که بیا و ببین..

وقتی که کشف کردم چیزی به اسم وبلاگ وجود داره و میشه توش نوشت تمام سلول های بدنم گفتن (این خوراک خودته!) اما بلاگ نویسی هم چنان موفق نبود، نوجوان بودم و جوگیر و هیجان زده

چیزهایی می نوشتم که نباید.. خلاصه با جنگ و دعوای زیاد عطای وبلاگ نویسی را به لقایش بخشیدیم.

کم کم جایی به اسم توییتر رو کشف کردم، جایی برای نوشتن.. اون موقع ها مردم به کوتاه نویسی تو توییتر تعصب داشتن، مثل الان نبود که تا بازش میکنی لنگ و پاچه میره تو چشمت و یا باید محتوای خاک بر سری تولید کنی یا باید بشینی اون دووور و نون و ماستت رو بخوری. ابهتی داشت برای خودش. از خیلی دور حرف نمیزنما این قصه مال 2018 ست..

بقیه قصه بماند برای بعد

زیاده گویی آفت جان است.

اِما نوشت به تاریخ 1401/1/16



روزنوشتنویسندگیخاطره نویسی
گزیده‌ای از زیسته‌ها،دیجیتال مارکتینگ و تکه‌ای فشن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید