سفیرپاکی
سفیرپاکی
خواندن ۳ دقیقه·۱ ماه پیش

انگار دنیامون لذت نداره!

کلاس سوم ابتدایی بودم که برام یه پلی استیشن ۲خریدن...از داشتنش خیلی خوشحال شدم چون اون موقع در نوع خودش یه تفریح لاکچری محسوب میشد و می‌تونستم به وسیله ی اون در هر نقشی فرو برم.

بعضی وقتا مثل فرگوسن جام می بردم وبعضی وقت ها هم مثل قاتل های زنجیره ای داخل جی تی آی پلیس می کشتم.

چند سالی از عشق بازی من با این کنسول گذشته بود که دیگه کم کم از مد افتاد.چون مدل های خیلی بالاتری اومده بود.از پلی استیشن۳ گرفته تا ایکس باکس و پلی ۴ و...

ولی این رفیق قدیمی من

انگار هیچ وقت قرار نبود

منو ترک کنه.

پدر و مادرم با این دلیل یا بهونه!که نزدیک کنکورم هست و درس هام سنگین شده برام مدل بالاتری نخریدن.البته دروغ چرا...خودمم هیچ وقت چنین درخواستی رو برای اونا مطرح نکردم.

درسته وضع مالیمون تقریبا خوب بود ولی ازون پسرای پر توقع هم نبودم که ۲۴ ساعت برای خونواده خرج بتراشم‌.کلا خیلی خوب تربیت شده بودم خخخ

گذشت و گذشت تا دبیرستانم هم تموم شد وفرهنگیان قبول شدم.

تقریبا شرایطم اِستِیبِل شده بود ولی دیگه فکر خرید کنسول مدل بالاتر از ذهنم خارج شده بود و بهش اصلا فکر نمی‌کردم.

تا این که یک شب خواب دیدم ایکس باکس گرفتم و دارم به عروس خانوم نگاه میکنم و به آداپتورش دست میکشم.

صبح که بیدار شدم انگار همون رؤیای کودکی در من زنده شده بود.

تصمیم خودم رو گرفتم!

خرید یک دستگاه ایکس باکس سری اس!

چون هم نسل جدید بود و هم قیمتش نسبت به بقیه معقول تر بود.قبل از این که عروس خانوم به دستم برسه روزی دو ساعت داخل اینترنت دربارش می‌خوندم و گیم پلی هاشو تماشا می‌کردم.

ولی وقتی به وصالش رسیدم برام اتفاق عجیبی افتاد که اصلا فکرش رو هم نمی‌کردم...منی که همیشه درآرزوی داشتن چنین چیزی بودم کلا دو سه ماه باهاش زیاد بازی کردم و بعدش برام خیلی عادی شد و طرفش نمی‌رفتم جز ماهی دو سه بار!

همین الآن هم فکر کنم دو ماهی هست که حتی روشنش هم نکردم.

انگار تمام آرزوهای دنیوی این طوریه.تاوقتی به دستشون نیاوردی ساعت ها دربارشون رؤیا پردازی میکنی ولی وقتی بهشون می‌رسی انگار نه انگار!

شاید برای همینه که میگن باید از حال خودت لذت ببری و بیش از حد حال خوب خودتو به داشتن چیزی یا کسی گره نزنی.

چقدر این جمله رو دوست دارم که میگه هیچ چیزی و هیچ کسی تا آخر خاص نمی مونه...

به نظرم این یکی از غم انگیز ترین جنبه های دنیاست.

واقعیت اینه که شور و اشتیاق داشتن هیچ چیزی همیشگی باقی نمی مونه.

شایدم خدا دنیا رو این طوری طراحی کرده تا بیش از حد به چیزی وابسته نشیم و تنها راه آرامش مطلق رو خودش ببینیم...

برای متنی که نوشتم تنها شاهدش نه خودمم نه کنسولی که خریدم.

اگه به دور و برتون نگاه کنین مثال های زیادی می بینین.

از دختری که شب و روز آرزو می‌کنه با عشقش ازدواج کنه و بعد از محقق شدن رؤیاش باهاش مدام دعوا می‌کنه و زندگی سردی داره تا اون پسری که پزشکی قبول میشه و بعد از مدتی می‌فهمه اون چیزی نبود که فکرشو میکرد!

به نظرتون بهتر نیست دست از صحبت کردن درباره کمبودهامون برداریم و همین حالا خدارو شکر کنیم به خاطر چیزایی که همین حالا داریم؟

چیزایی مثل سلامتی

دوستای خوب

کتاب هایی برای خوندن

پاهایی برای به طبیعت رفتن

دفتر و خودکاری برای نوشتن

فیلم هایی برای دیدن

ویرگولی برای همدلی شنیدن

و معبودی برای پرستیدن!

ایکس باکسپلی استیشنخاطرهمعنویدل نوشته
شکر که خدا هست?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید