گم کردیم. در میان بالا و پایین و حواس پرتی های زمانه و دنیا، یادمان رفت. فراموش کردیم اینرا که دنبالِ این چیز و آن چیز رفتن، که هر روز تمام حواسمان را به خود میکشد، برای امروز و دیروزمان نیست؛ همیشه از هیچ و نداشتن و گمشدگی، پیِ موجودی و داشتن و پیدایی بودهایم. و شیرینیِ این کوچ و حرکتِ به سمت داشتن، میان همان بازیهای بچهگانه در باغچه زمین افتاد و یادمان رفت دوباره برداریم . . .
گم کردیم و بعد از آن دیگر بازی های دنیا، خشمگینمان کرد و همبازی هایمان را رقیب نشانِمان داد.