دنیا اسکندرزاده·۱۲ روز پیشعصای موسی#دنده عقب با اتو ابزاردنیا اسکندرزادهآخرین قطار توی ایستگاه توقف کرده بود و مردم برای سوار شدن به آن سر و دست می شکستند. هر چقدر خودم را به…
دنیا اسکندرزاده·۱۲ روز پیشپدر و پسر برفی#دنده عقب با اتو ابزاردنیا اسکندرزادهپدر من یک راننده تاکسی است.البته قبلاً در یک کارخانه کار می کرد اما کارخانه نیروهایش را تعدیل کرد و پد…
دنیا اسکندرزاده·۱۲ روز پیشمسابقه وارونه#دنده عقب با اتو ابزاردنیا اسکندرزادهپارسال به پیشنهاد شهرداری منطقۀ ما و با همکاری پلیس راهور، در بوستان جنگلی چیتگر یک مسابقۀ اتومبیل ران…
دنیا اسکندرزاده·۱۲ روز پیشوظیفه مقدم بر همه چیز#دنده عقب با اتو ابزاردنیا اسکندرزادهخانوادۀ ما یک خانوادۀ چهار نفری متشکل از من،پدر،مادر و برادرم است.پدرم عضوی کوچک از خانوادۀ بزرگ پلیس…
دنیا اسکندرزاده·۱۲ روز پیشثانیه های سرنوشت ساز#دنده عقب با اتو ابزاردنیا اسکندرزادهروز اول مدرسه بود و من از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدم. دلم برای مدرسه، همکلاسی ها و معلم هایم تنگ ش…
دنیا اسکندرزاده·۱۲ روز پیشفاز دوم#دنده عقب با اتو ابزاردنیا اسکندرزادهـ از عقاب به همۀ پرنده ها ... از عقاب به همۀ پرنده ها! من در موقعیت هستم. همه جا امنه. یکی یکی آشیانه…
دنیا اسکندرزاده·۱۲ روز پیشهمکاران کوچک#دنده عقب با اتو ابزاردنیا اسکندرزادههمۀ وسایل را به ماشین ها بار زده بودیم و فقط مانده بود همسفران خود را انتخاب کنیم و به دل جاده بزنیم.…
دنیا اسکندرزاده·۱۲ روز پیشسیزده به در کرونایی#دنده عقب با اتو ابزاردنیا اسکندرزادهماجرا از یک شب قبل از سیزده به در شروع شد. شبی که بر خلاف هر سال سوت و کور بود و هر کدام از ما بی حوصل…