ویرگول
ورودثبت نام
صبا مددی
صبا مددی
خواندن ۲ دقیقه·۴ ماه پیش

تصمیم‌های اشتباهی | چرا بعضی کارها به سرانجام نمی‌‌رسد؟

_یادته فیفا بازی می‌کردیم؟

_ جیمز باند بود.

_ نه بابا آی‌جی‌آی بودا.

_ هان یادم افتاد. تو، جیمز باند بازی می‌کردی.

میان پرسه‌زدن لابه‌لای عکس‌های قدیمی و خاطره‌بازی، پسرخاله‌ام یادم می‌اندازد که زمانی بازی محبوبم دو صفر هفت بود. فراموش کرده بودم. ساعت‌ها پشت صفحه‌ی کامپیوتر _بی‌ آب و دانه_ به نیابت از جیمز باند آدم‌ها را منفجر می‌کردم. یکی از بهترین تفریح‌هایم، رفتن توی دیوار بود. دشمن بال‌بال می‌زد که: «بیا منو بکش» من هم رویم را می‌گرفتم آن سمت و سعی می‌کردم وارد دیوار شوم. مسخره‌بازی وسط آن بازی خشن، برایم لذت‌بخش بود.

و این کارهای بی‌سرانجام

مرور خاطره‌ی دیواربازی‌ها، دن کیشوت را در ذهنم تداعی می‌کند. حماسه‌سازی که گله‌ی گوسفند را در قالب سپاهیان دشمن می‌دید. یاد برخی از تلاش‌های بی‌ثمرم می‌افتم؛ تصمیمی می‌گیرم. حین عملی‌کردنش، مشکلی پیش می‌آید. با عجله دنبال راه‌حل می‌گردم. تا آخرین لحظه مقاومت می‌کنم تا تصمیم‌ام را نجات بدهم. مدتی می‌گذرد و می‌فهمم مشکل، خودِ تصیممی است که گرفته‌ام. آن را کنار می‌گذارم و دنیا گلستان می‌شود. نمونه‌اش اتفاقی که همین یک ماه پیش برایم رخ داد. (اینجا بخوانید.)

تصمیم‌های اشتباهی

گاهی‌وقت‌ها به اشتباه درگیر حل مسئله‌ای می‌شویم و همه‌ی انرژی‌مان را به پای آن صرف می‌کنیم. اما آخر سر متوجه می‌شویم که ای دل غافل. صورت مسئله اشتباه بوده و نرسیدن به نتیجه به‌خاطر کم‌کاری ما نیست. چون هر چه‌قدر هم تلاش بکنیم، مسئله‌ی اشتباه جواب ندارد. مثل برخی از سؤال‌های کنکور که حذف می‌شوند و بعدها در پاسخ‌نامه‌های تشریحی مقابل‌شان می‌نویسند، بدون پاسخ.

اشتباهی که مرتکب می‌شویم

برنارد راث هم این موضوع را در قالب مثالی ملموس نوشته:

در یکی از دوره‌های طراحی، تکلیفی به دانشجویان دادم و در آن تکلیف از هر دانشجو خواستم تا مسئله‌ای شخصی که او را آزار می‌دهد بیابد و آن را حل کند. یکی از دانشجویان کلاس به نام کریشنا گفت که تختخوابش شکسته است و به همین دلیل نمی‌تواند شب‌ها راحت بخوابد. او باید این مسئله را حل می‌کرد و این سرآغاز ماجرایی حماسی شد که هفته‌ها طول کشید. در هفته‌ی اول، کریشنا گزارش داد که نمی‌تواند مفتول سیمی مناسب برای ثابت‌کردن قاب تختخواب را پیدا کند.

در هفته‌ی دوم، گزارش داد که کماکان نمی‌تواند ابزار مناسب را بیابد. در هفته‌ی سوم، هنوز نتوانسته بود فنرهای کوچک موردنیازش را پیدا کند. بالاخره کاسۀ صبرم لبریز شد و به او گفتم اگر تا هفتۀ بعد مسئله را حل نکند، او را مردود خواهم کرد. هفتۀ بعد، کریشنا درحالی‌که نیشش تا بناگوش باز بود، وارد کلاس شد؛ می‌دانستم که مسئله را حل کرده‌است. وقتی از او خواستم تا دربارۀ پروژه‌اش گزارش بدهد، صرفا پاسخ داد: «تختخواب جدیدی خریدم.»

این مثال نمونه‌ی بارزی از اشتباهی است که مرتکبش می‌شویم و به‌گونه‌ای روی پاسخی خاص تمرکز می‌کنیم که انگار خود سؤال است. در تفکر طراحی روی این نکته تأکید می‌شود که هموار ه باید مطمئن شوید دارید روی مسئله‌‌ای واقعی کار می‌کنید.


تفکر طراحیتصمیم گیریاشتباه
زیست‌شناس نویسنده‌ای که عاشق خودشناسیه sabamadadi.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید