به تماشا و تامل
به تماشا و تامل
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

بدن؛ قفس روح یا ماشین فوق‌پیشرفته فرسوده؟

همه ما با بدن خودمان عادت کرده‌ایم‌. ضعف‌هایش را اگر نپذیرفته‌‌ایم لا‌اقل می‌شناسیم. خود من می‌دانم خوردنی‌های نفخ‌دار روده‌ام را به زحمت می‌اندازد، پوستم با خاک خارش می‌گیرد و جوش‌های زیر پوستی دارد و چندان فوتبالم یا فوتبالش خوب نیست.

هر کدام از ما استعاره‌ای برای رابطه خودمان و بدنمان داریم. یکی بدن را قفس روح می‌داند، یکی بدن را دوست صمیمی صدا می‌زند، یکی بدن را ماشینی که تا جا دارد باید از آن کار کشید و یکی مرکبی که "من" رویش سوار است.

اما اگر همه این استعاره‌ها درست نباشند چه؟ اگر اصلا هیچ دویی وجود نداشته باشد و من و بدن هر دو یکی باشند چه؟ اگر ذهن تنها محصول جانبی بدن در طول تکامل باشد و حالا برای خودش از رابطه خودش با آفریننده‌اش استعاره بسازد و خودش را تافته جدابافته بداند چه؟

شما برای رابطه خودتان و بدنتان چه استعاره‌ای دارید؟ بیایید کمی حرف بزنیم.

عکس از سریال وست‌ورد که می‌تواند مایه تامل درباره این دوگانگی یا یگانگی باشد
عکس از سریال وست‌ورد که می‌تواند مایه تامل درباره این دوگانگی یا یگانگی باشد


بدنتنروحروانذهن
روزمره‌نگاری یک آدم معمولی ساکن خاور‌میانه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید