ویرگول
ورودثبت نام
نسترن پیریان
نسترن پیریاننوشتن، اولین راه برای درمان!
نسترن پیریان
نسترن پیریان
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

زخم، خاکه جوانه‌ها


دقیقا نمی‌دونم کی بزرگ شدم، شاید اون موقع که مامان برای آخرین بار بغلم کرده و بوسیدتم و قول داده زود برگرده و دیگه برنگشته. 
شاید وقتی آبجی توی بیمارستان بهم زنگ زده و با صدای بچگونه‌ش گفته: «نستی، مامان مرده!» 
شاید وقتی بی‌بی جان، داشت برای آخرین بار دور تا دور خونه رو از نظر می‌گذروند و بهم می‌گفت: «درسته تو کوچیک‌تری، ولی تو مواظب آبجی باش.» 
شاید یکی از همون روزهایی که برای انجام کارهای نکرده، بازخواست و تنبیه و دعوا می‌شدم. 
شاید همون شبی که برای آخرین بار بغل بابا خوابیدم و نفسم رو بخاطر بوی سیگارش حبس می‌کردم. 
شاید اون دفعه که حواسش نبود و دستمو با سیگارش سوزوند و حتی دستمو نکشیدم عقب که نفهمه و غصه‌دارترش نکنم. 
شاید وقتی قوه حسادتم به بچه‌های مدرسه فعال می‌شد و از نبودن مامان غصه‌دار می‌شدم. 
یا حتی شاید همین دیروز، وقتی فهمیدم من بیشتر از همیشه تنهام و آدما بیشتر از ورای حد تصورم، بی‌رحم و خودخواه.

نمیدونم کی و کجا بزرگ شدم، اما دلم می‌خواد برگردم به همون لحظه و اتفاق، منه کوچیک رو بغل بگیرم و بگم: «نترس و بلند شو، قوی باش و بلند شو.» 
خوب می‌شه این درد، جوونه می‌زنه نگاه جدیدی از این زخم، که تو بهش احتیاج داری؛ پس بلند شو و نترس!

مامان
۶
۵
نسترن پیریان
نسترن پیریان
نوشتن، اولین راه برای درمان!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید