یادش بخیر اون روزای قدیم که بچه بودیم و بخاری نفتی حسابی توی خونهها جا داشت. قدیما زمستونا که از راه میرسید، دور بخاری جمع میشدیم. کل خانواده توی یه اتاق بزرگ یا یه پذیرایی دلباز، دور هم مینشستیم تا یه خورده گرم بشیم. ولی خب، بخاری نفتی هم داستانای خودش رو داشت؛ باید هی بهش نفت میریختیم، هرچند که همون بخاری نفتی الان به یه نوستالژی شیرین تبدیل شده.
بعدها بخاری گازی اومد و کلی از مشکلات رو کم کرد، اما مشکل بزرگ این بود که خونههای ویلایی و بزرگ، خیلی باهاش گرم نمیشدن. انگار هرچقدر هم شعلهشو زیاد میکردیم، اون گرمایی که باید توی کل خونه پخش بشه رو نداشتیم. توی خونههای قدیمی، همه مجبور بودیم دور بخاری بشینیم. زمستونا هم با لباسای چند لایه و کتوکلفت میچرخیدیم توی خونه. خود من یادمه شلوار ضخیم، جوراب پشمی و ژاکت استایل همیشگیام بود!
ولی خب، داستان بخاری فقط به گرماش ختم نمیشد، خطراتش همیشه پشت در منتظرمون بود. گاز مونوکسید کربن کابوس همیشگی بود. هر سال با شروع فصل سرما، کلی خبر ناراحتکننده میشنیدیم که تمام اعضای یه خانواده رو گاز گرفته یا یه تازه عروس و داماد توی خونه جدیدشون به خاطر دودکش غیراستاندارد از دنیا رفتن. هنوزم اون خاطره تلخ دوران دانشجویی توی ذهنمه، یکی از همورودیهای عزیزمون که تعطیلات بین ترم رفته بود شهرشون، توی خونه باغشون دچار گازگرفتگی شد. متأسفانه جشن فارغالتحصیلی ما بدون اون جوون نازنین بود و فقط قاب عکسش کنارمون بود.
اگه مثل من تجربه بخاری نفتی رو داری این زیر یه ایموجی 👵 یا 👴 بفرست :)))