طبق یافته های موسسه گالوپ، کیفیت مدیران و راهبران هر تیم مهم ترین عامل موفقیت سازمان است.
محیط های کاری در حال تغییر هستند. با به وجود آمدن تکنولوژی های جدید و استارتاپ ها، نحوه انجام کار هم دچار تغییر بزرگ شده است. پس در نتیجه رفتار افراد در محیط کار هم تغییر کرده است. کتاب “It’s the Manager” نوشته جیم کلیفتون و جیم هارتر به بررسی این تغییرات میپردازد و ما را راهنمایی میکند تا مناسب ترین فرد را برای سمت مورد نظر انتخاب کنیم و رویکردهای متناسب با روش های زندگی و کار جدید افراد را در شیوه های مدیریت خود به کار گیریم.
تغییر در فضای کار
در عصری که ما زندگی میکنیم، همه چیز به سرعت در حال تغییر است و غیر قابل انتظار نیست که شیوه مدیریتی که روی نسل های قبلی اثر داشته، روی نسل جدید فایده ای نداشته باشد. نسل جدید افرادی را به محیط کار وارد میکنند که به جای درآمد، دنبال هدفیبرای کار کردن باشند. پس باید برای دریافت بهره وری بیشتر از این نسل، شیوه کنترل محیط کار را تغییر دهید.
نیروهای کار جوانتر، به دنبال معنا در کار هستند و انتظار دارند که کاری که انجام میدهند، روی دنیای پیرامونشان تاثیر مفیدی داشته باشد. منطقاً این افراد فایده بیشتری برای کسب و کار ما به همراه دارند پس بهتر است که برای جذب نیروهای کار خوب و مفید به محل کار و حفظ آنها، محل کار را به شیوه متفاوتی تغییر دهیم.
نسل جدید بیشتر از رضایت شغلی، به دنبال پیشرفت هستند. آن میزانی که ما انتظار داریم، از میز فوتبال دستی و دستگاه قهوه ساز و ناهار رایگان لذت نمیبرند و بیشتر هر چیز، از شما بالا رفتن از نردبان شغلی را طلب میکنند. به همین ترتیب، مدیریت به معنای کنترل شدن برای آنها قابل پذیرش نیست، بلکه راهنمایی شدن است که برای آنها مدیریت را معنی دار میکند. آنها مدیری میخواهند که قدرت درک تواناییهایشان را داشته باشد و به آنها کمک کند تا با استفاده از آن تواناییها پیشرفت کنند.
به علاوه، ارزیابی های سالانه و گزارشهای پیشرفت هم بین نسل جدید طرفدار ندارد و آنها بیشتر علاقه دارند که روز به روز از مدیر خود فیدبک بگیرند. این موضوع در مورد نسلی که فوراً از طریق تکست و توییت در جریان کلیه مسائل قرار میگیرند، رویکردی طبیعی است.
هدف سازمان
طبق گزارشی از موسسه گالوپ، تنها 25 درصد از کارکنان هدف اصلی سازمان را میدانند. این موضوع، فاصله میان مدیران و کارکنان را زیاد میکند و در نتیجه در ساختن برند قوی تاثیر منفی میگذارد. سازمان های موفق، برند را بر اساس هدف سازمان تعریف میکنند. همچنین، مهم است که علاوه بر مشتریان، برداشت کارکنان حال حاضر و کارکنان آینده را از سازمان بدانید.
وقتی یک نفر درخواست همکاری با سازمان را میدهد، انطباق سوابق آن فرد با هدف سازمان امر مهمی است. بعد از تعریف کامل برند سازمان، نگاهی اساسی به قوانین سازمان بیندازید و مطمئن شوید که دائمی هستند. سپس از انعکاس همه عناصر سازمان، از نیروهای کار گرفته تا روندها و سلسله مراتب، در فرهنگ سازمان اطمینان حاصل کنید. به یاد داشته باشید که در این مسیر مدیران نقش بسیار مهمی را ایفا میکنند، چون مدیران تصمیم گیرنده هستند و آنها هستند که ریشه های اصلی فرهنگ سازمانی را میسازند. مهم تر از آن، پلی میان مدیران رأس سازمان و کارمندان هستند. بنابراین، لازم است که مدیران را تشویق کنید که به جای سیستم مدیریتی سنتی، برای کارکنان خود نقش راهنما را ایفا کنند و به این ترتیب به فرهنگ سازمانی عادت کنند.
سوگیریهای ضمیر ناخودآگاه
این اصلاً موضوع غیرقابل انکاری نیست که مدیرها هم مثل سایر انسانها دچار سوگیریهای ناخودآگاه میشوند. ممکن است این سوگیریها در زمان انتخاب نیروی مناسب هم اتفاق افتد. پس باید مراقب بود که این سوگیریها در روند استخدام پیش نیایند.
اولین سوگیری "عامل تشعشع" (Glare Factor) نام دارد. این سوگیری زمانی اتفاق میافتد که مصاحبه کننده شدیداً تحت تاثیر نمود فیزیکی مصاحبه شونده، مثل لباس و ظاهرش قرار گیرد و در این حالت عملکرد فرد در کار و شخصیت حقیقی او از دید خارج می شود.
سوگیری بعدی "سفسطه تجربه" (Experience Fallacy) نام دارد. این سوگیری زمانی رخ میدهد که فرد با استفاده از تجربه های قبلی خود، آینده را به اشتباه پیشبینی میکند. مثلا اگر در گذشته فردی از نیروهای یک شرکت خاص را استخدام کرده اید که عملکرد بسیار خوبی داشته است، ممکن است فکر کنید که همه نیروهای آن شرکت به همان میزان خوب هستند.
خطای بعدی در اثر "سوگیری تایید" (Confirmation Bias) ایجاد می شود. این خطا زمانی رخ میدهد که تکمیل مراحل آشنایی با فرد مصاحبه شونده، با جهت گیری از تاثیر اولیه دریافتی شما از فرد کامل می شود. پس دریافت هر چیز جدیدی در مورد آن فرد، تاثیر اولیه را تایید میکند. پس اگر فکر کنید فردی برای یک سمت مناسب است تنها به این دلیل که به مدرسه ی خاصی رفته، در ادامه هم حتی اگر سایر اطلاعات دریافتی روی مناسب نبودن او تاکید بیشتری داشته باشد، شما کماکان به مناسب بودن او اصرار خواهید داشت.
بعضی مدیران دچار خطای دیگری نیز میشوند: اعتماد به نفس مفرط (Overconfidence Bias). این افراد گمان میکنند که در انتخاب فرد مناسب قوی هستند در حالیکه این تفکر به تنهایی باعث میشود که متوجه انتخاب اشتباه خود نشوند.
و در نهایت، مهم ترین خطا، تشابه (Similarity Bias) است. این خطا زمانی اتفاق میافتد که انتخاب شما بر اساس شباهت فرد مصاحبه شونده با شما باشد. این خطا باعث ایجاد تبعیض بین افراد مصاحبه شونده (شامل جنسیت، نژاد و سایر ویژگی ها) میشود و دایره افرادی که واقعاً توانایی انجام شغل مورد نظر را دارند محدودتر می شود.
وقتی قرار است مناسب ترین فرد را استخدام کنید، نباید به حس درون، فرضیه ها و حتی تجربه های سابق تکیه کنید. بلکه مسیر را به راهی برای شناخت و امتحان تواناییها، شخصیت و نوع کار کردن فرد مورد مصاحبه تبدیل کنید.
در زمان استخدام چه نکاتی را در نظر داشته باشیم؟
اول از همه باید دستاوردهای پیشین فرد را بررسی کنید. این دستاوردها، سوابق تحصیلی و شغلی فرد را در بر میگیرد و انطباق آن با نوع شغل مورد نظر در سازمان شما مسأله مهمی است.
در مرحله دوم باید پنج مورد را در ویژگی های فردی شخص ارزیابی کنید: انگیزه، شیوه کار (workstyle)، نوع شروع کردن به کار (initiation)، نحوه همکاری کردن با دیگران و در نهایت، مسیر فکری. در نظر داشته باشید که آیا فرد به میزان کافی برای به دست آوردن تلاش میکند؟ در کاری که انجام میدهد به اندازه کافی مرتب و دقیق هست؟ آیا به میزان کافی فرد با انگیزه ای هست که به دیگران هم انگیزه شروع به کار بدهد؟ آیا راحت چیزهای جدید را یاد میگیرد و میتواند از آنها برای حل مساله استفاده کنند؟
نکته سوم این است که برای هر نفر، چند جلسه مصاحبه ترتیب بدهید. چون یک بار مصاحبه، ریسک سوگیری دارد و وقتی چند بار با فرد مصاحبه میشود، هر مصاحبه کننده از دید خود با فرد مورد نظر روبرو میشود و ترکیب تحلیل این چند نفر، احتمال خطا را کمتر کرده و کمک میکند تا با دید کاملتری برای استخدام فرد تصمیم بگیرید.
نکته آخر و از همه هم مهمتر، این است که قبل از استخدام فرد به طور قطعی، دوره ای را برای کارآموزی یا کار پروژه ای به فرد اختصاص دهید. چون هیچ چیز بیش از دیدن فرد در محل کار و در حالِ کار کردن نمیتواند کاملترین دید را نسبت به فرد ایجاد کند.
ارتباط صحیح
همانطور که میدانیم، ارتباط مناسب کلید راهگشای هر رابطه ی خوب است. پس این در مورد رابطه بین مدیر و کارمند هم صدق میکند. طبق تحقیقات موسسه گالوپ، فقط یک سوم کارمندها باور دارند که مدیرانشان در جریان کاری که انجام میدهند هستند و تنها نیمی از آنها باور دارند که مدیرانشان به آن فیدبک مفید میدهند. این در حالیست که فیدبک روزانه و راهنمایی مداوم باعث پیشرفت در عملکرد کارکنان میشود. پس مهم است که روش برقراری مکالمه های صحیح در زمانهای مناسب را یاد بگیریم:
اولین مکالمه ای که باید با فرد انجام دهید، در مورد آشنایی کامل فرد با شغل اوست. پس زمانی انجام میگیرد که فرد به تازگی کار خود را در سمت فعلی شروع کرده است. این مکالمه به شما کمک میکند تا نسبت به شخصیت، اهداف و توانایی های آن فرد آشنایی پیدا کرده، انتظارات خود را به او گفته و برای او تعریف خود از موفقیت در آن شغل را شرح دهید.
مکالمه دوم، ارتباط سریع است که میتواند طی ایمیل، ملاقات در راهرو یا با تلفن انجام شود. در این مکالمه میتوان در مورد هر چیزی صحبت کرد، مثلا از کار خوبی که فرد انجام داده تشکر کرد یا اینکه در مورد پرداخت های تشویقی حرف زد. در این روش، ریسک احساس نادیده گرفتن شدن هم کم میشود –که بسیار مهم است- چون تحقیقات نشان داده است که کارمندان مکالمه منفی را به احساس نادیده گرفته شدن ترجیح میدهند. پس بهتر است برنامه ریزی کنید تا دست کم هفته ای یک بار با هر نفر مکالمه سریع داشته باشید.
آخرین نوع مکالمه که بسیار مهم است و ممکن است بیش از نیم ساعت به طول انجامد، راهنمایی واقعی به شکل مربی گری است. این مکالمات میتواند مسیر شغلی فرد را به کلی متحول کند. چون شما به عنوان مدیر به فرد مسیر را نشان داده، او را در مسیر راهنمایی کرده و از پشتیبانی خود برخوردار میکنید.
کج رفتاری های اخلاقی و هرگونه آزار، به هیچ عنوان قابل پذیرش نیست. بدون اما و اگر و بهانه.
جنبش #من_هم یا همان metoo#، تغییر بزرگی در محلهای کار ایجاد کرد. علاوه بر این، برای هر خانمی در محل کار، برابری بسیار مهم است. آمار موسسه گالوپ نشانگر این است که بیش از 40 درصد خانم ها در محل کار خود در معرض آزار و اذیتهای جنسی قرار گرفته اند. بهترین رویکردی که یک مدیر میتواند در این زمینه داشته باشد این است که هیچ پذیرشی در برابر آن نداشته باشد. در واقع، محل کار هیچ جایی برای آزار و اذیت جنسی ندارد. هیچ عذری و هیچ اما و اگری هم وجود ندارد.
عبارت "مردها همین هستند" نباید در دایره ادبیات هیچ مدیری وجود داشته باشد و به هیچ صورت، چه رسمی، چه غیررسمی آزار و اذیت توجیهی ندارد.
در سناریوی دیگر، اگر تعدادی همکار مرد در حال شوخی و خنده باشند و یکی از همکارها شوخی های با محتوای توهین آمیز علیه خانم ها انجام دهد، مسئولیت مدیر این است که به جای خندیدن به آن فرد، به او قاطعانه توضیح دهد که کارش اشتباه است و لازم است برای همیشه آن سبک شوخی را در محل کار کنار بگذارد. طبیعتاً چنین لحظه ای برای هیچ کس جذاب نیست ولی دقیقاً همان جاییست که فرهنگ سازمانی معنا پیدا میکند.
برای جا انداختن این فرهنگ، بهتر است که رویه خاصی در سازمان تعریف شود. مثلا تعبیه سیستمی قابل اطمینان برای گزارش کردن آزارهای احتمالی به مدیریت و وضع قوانینی برای کنترل این گزارشها. و قبل از همه اینها باید مصادیق آزار و اذیت جنسی هم به افراد آموزش داده شود.
با پدیدار شدن اقتصاد گیگ، سیستم مدیریت سنتی تغییر کرده است
بعد از رکود سال 2008 و به واسطه افرادی که با داشتن زمان آزاد شروع به انجام کارهای پروژه ای کردند، نوع جدیدی از اقتصاد پدیدار شد که در اصطلاح به آن گیگ می گویند. این اقتصاد توسط افرادی ساخته شده که در قرارداد رسمی و معمول با کارفرماها نیستند. این قشر در همه زمینه ها فعال هستند: مثل پرستارهای مستقل، راننده های تاکسی های آنلاین، طراح های گرافیک و برنامه نویس های فریلنسر. در حال حاضر، یک سوم آمریکایی ها به این شیوه کار میکنند.
این روش به طور کلی رویکرد وفاداری به سازمان را که در شیوه مدیریت سنتی ارزش به حساب میاید را زیر سوال می برد، چون خیلی از این افراد همزمان با چند تا شرکت کار میکنند و در همان زمان دنبال شغل بعدی هم میگردند. نکته اساسی این موضوع این است که بیشتر افراد با این شیوه کار کردن خیلی هم راحت و خوشحال هستند. طبق تحقیقات موسسه McKinsey Global، هفتاد درصد گیگ ها همین روش کاری را ترجیح میدهند و تنها سی درصد گفته اند که چاره دیگری ندارند. به هر حال تعداد زیادی از این افراد کاملا مطابق با سبک زندگی خود کار میکنند و در عین حال، دامنه ارتباطاتشان نسبت به افرادی که شغل ثابت دارند گسترده تر است. چیزی که در این زمینه اهمیت دارد، همسو سازی این سبک کار با نیازهای شرکتهاست.
نتیجه گیری
دادن احساس هدف و معنا، جلوگیری قاطع از رفتارهای ناشایست، هماهنگی با فریلنسرها و کارمندهای مستقل، بخشی از کارهایی است که مدیران امروز باید برای پیشرفت خود و سازمان انجام دهند.
* منبع من برای تهیه این مقاله، خلاصه کتاب در سایت بلینکیست بود. برای عکس ها هم از سایت Pexels استفاده کردم. خوشحال میشم اگر نظراتتون رو برام کامنت کنید :)