*? رمان 「تابلوی نقاشی」?
? نویسنده「چایا - موگسولین」?
? قسمت「دوم」?
«────── « ⋅ʚ♡ɞ⋅ » ──────»
تا بتوانم یک بار دیگر چهره ی تورا بکشم...
روز دوشنبه بود
به کلاس نقاشی رفتم
پسر نوجوانی را دیدم شبیه به تو
چشم هایم از زیبایی اش برقی زد
اخر چگونه ممکن بود اینقدر شبیه تو باشد؟
دنیا چقدر کوچک است
پسری که سه سال است لبخندش را ندیده ام امکان دارد کنارم بشیند؟
او نشست
اما مرا نشناخت
خواستم چیزی بگویم
اما غرورم نگذاشت.
استاد وارد شد
ازمان خواست تا چهره ی فردی را نقاشی کنیم
نگاهی به او انداختم و شروع به کشیدن چهره ی او کردم
وقتی داشتند نقاشی هایشان را به استاد نشان می دادند
نگاهم به بوم او افتاد
دختری را کشیده بود
یعنی او عاشق کس دیگری بود؟
صدای شکستن قبلم را میشنیدم
تمام این سه سال به فکرش بودم
اما او به فکر فرد دیگری بود
چرا کشش می دهم
باید بپذیریم او مرا فراموش کرده است
احساس می کردم دنیا زیرو رو شده است
ای کاش هیچ وقت دوباره به آن کلاس نمیرفتم و فقط با خاطراتش زندگی می کردم
هعی
دنیا چقدر ظالم است
هر کس خوشحال است و یکی در آن سر دنیا زجر می کشد.
ادامه دارد:)...*