ویرگول
ورودثبت نام
فاطمه زهرا یعقوبیان
فاطمه زهرا یعقوبیان
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

تلخ و شیرین


آن وقت ها که خیلی کوچک بودم،تازه داشتم معنی کلمه ها و جمله ها را یاد می گرفتم.شیرین برای من توی شیرینی کیک . شکلات و بستنی خلاصه میشد...و تلخی را خوب به یاد دارم وقت هایی که مجبور بودم شربت دیفن هیدرامین تلخ را در زمستان های سرد پای بخاری گازی هر هشت ساعت به اجبار مادر سر بکشم تا سرفه هایم سمفونی سکوت شبانه جیرجیرکان را بر هم نزند!

بارها این دختر کوچولوی دوست داشتنی از زبان مادر شنیده بود که شیرین ترین دختر دنیاست!

اما توی دنیای کودکی من تلخ و شیرین خلاصه میشد به تمام چیزهای خوردنی

طفلک من...!

این شیرینی برایم قابل تصور نبود و خودم را در مزه ها جستجو میکردم!

از آن روزها خیلی گذشته.باز دیشب میان حرف ها و مادر باز تکرار قصه ی کودکی ام بود که شیرین ترین دختر دنیای اویم...!

دیگر نیاز نبود ساعت ها دنبال مزه مزه کردن کلمات باشم تا به طعم باورنکردنی خودم برسم!

من امروز می دانم دختر شیرین مادرم و هرگاه برایش دلبری میکنم قند توی دلش آب می شود

می دانم که تلخ و شیرین توی زندگی ما آدم ها تنها به مزه ها ختم نمی شوند

می دانم که خدا نشسته آن بالا و زندگی را رج به رج یکی درمیان تلخ و شیرین می بافد

قصه هایی پر از درد و لبخند،یک جایی شاد و یک جایی غم

و خودش خوب می داند که این تلخ هاست که کنار شیرینی به زندگی جان می دهد .شاید اگر فقط تلخی بود یا تنها شیرینی

آنگاه زندگی را تجربه نمی کردیم

رسیدم به اینجا که بگویم شادی میگذرد غم هم می رود هیچ کدام برای ماندن نیامدند

آمده اند که دمی باشند و لحظه ای بروند

اگر جایی زندگی پر از تلخی و مشکلات شد کافیست پاک کن تجربه هایمان را دست بگیریم و میم مشکلات را پاک کنیم تا به شکلات تبدیل شوند و کام دلمان شیرین شود.

تلخزندگیدختر
خرد الهی همه ی آنچه را که باید بدانم اکنون بر من آشکار می کند
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید