ستایش نعمت الهی
ستایش نعمت الهی
خواندن ۱ دقیقه·۲۴ روز پیش

روزمرگی

هر روز صبح شهر از خواب بیدار می‌شود. مردم، روزشان را شروع می‌کنند و مانند روزهای دیگر، کارهای هرروزشان را تکرار می‌کنند. یک زندگی تکراری...

آنها هرکدام درحال دویدن برای زندگی خود هستند، آنها کار می‌کنند تا با پولی که از آن به‌ دست می‌آورند، بتوانند زندگی خود را بچرخانند. همه‌ی آنها به سرعت درحال انجام کارهای مختلف هستند، طوری که انگار زندگی یک مسابقه است. ولی واقعیت این است: آنها درحال گذر از چیزهایی هستند که درواقع زندگی خود آنهاست.

مردم فکر می‌کنند که با جایگزین ساختمان ها و برج های مرتفع به جای گیاهان، افراد بیشتری می‌توانند زندگی کنند‌. آنها سخت در اشتباهند. آخر چطور می‌شود بدون عطر گل‌ها شاد بود؟ چطور می‌توان نفس کشید درحالی که هیچ درختی وحود ندارد؟ چگونه می‌توان قدم زد درحالی که در کیلومترها آن‌طرف‌تر هم سبزه‌ای وجود ندارد؟ اگر صدای پرندگان نباشد، پس آواز زندگی چیست‌؟ راز زندگی در نمره‌های امتحانات مشخص است یا در جنگل‌ها و دشت‌ها؟ چطور است که به فردی لغب باشخصیت می‌دهند درحالی که گربه‌ای از چندین متر جلوتر با دیدنش پا به فرار می‌گذارد؟

این معیارها از کجا آمده‌اند‌؟ آیا خورشید برای کسی که مقامش بالاتر است بیشتر می‌تابد‌؟ غروب خورشید را فقط افرادی که پولدار هستند می‌توانند ببینند؟ غذاها برای کسی که زیباتر باشد خوشمزه‌ترند؟

همه‌ی افراد برای رقابت زندگی می‌کنند، درحالی که همه خود زندگی را فراموش کرده‌اند...

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید