
چند روز پیش بحثی پیش آمد که آیا در اشعار ما سخنان فلسفی نهفته است؟
پاسخ من این است بله،اشعار ما یا حکایت هستند یا حکمت؛یا اندیشه اند یا آگاهی .
در شعر "آن چیز که به عیان است چه لازم به بیان است"
دقیقا یک گزارهء فلسفیست بدین سان
چیزی که عینیت دارد،محرز است،مطلق است فاقد صفت اثبات شونده است. بطور مثال چطور باید ثابت کرد که چمن سبز است؟وقتی که سبز است و عینیت دارد و محرز است چطور می توان اثبات کرد؟برای اینکه چیزی اثبات شود اول باید عناصر ناپیدایی داشته باشد تا تبدیل به معما شود اما وقتی ما گزاره ای داریم که هیچ گونه نقصانیت و مجهولیتی ندارد چطور میخواهیم آن را اثبات و بررسی کنیم؟
فی الواقع مراد من از فلسفی و فیلسوفانه بودن اشعار به معنی پیچیده بودن و یا گنگ بودن نیست بلکه حکمتانه است تا پیچیده،فلسفه حکمت است و بقول استاد ملکیان من در فلسفه نجات می بینم .
و این مطلب را هم می خواهم اضافه کنم همهء اشعار فلسفی نیستند و بسیار آنها حکایت است تا حکمت ولی نمی توان حکمت های نهفته در اشعار ایران مخصوصا در اشعار خیام،فردوسی،سعدی را نادیده گرفت و به یاد فراموشی سپرد .