تجربهی من با ایتالو کالوینو
توی شلوغیهای درس و دانشگاه بود که پایش به تهران باز شد، ایتالیایی تمام عیاری که معتقد بود: «کتابها به محض نوشته شدن، از کنترل نویسنده خارج میشوند.»
مواجه اولمان چیز چندانی برای ارائه ندارد، "بارون درخت نشین"ش را دست گرفته بودم و بیشتر از صد صفحه نکشیده بود. سکهی آشناییم با کالوینو اما یک روی دیگر هم داشت، درست همان جا که برای "شبی از شبهای زمستان مسافری" نوشته بود: «این کتابی است که در حقیقت از اشتیاق خواندن زاده شده است.»
"اگر شبی از شبهای زمستان مسافری" را در زمستان شروع کردم. در دی ماه، آرام پیش میرفت و ساعتهای بین کلاسها و فاصلهی بین امتحانها را پر میکرد.
سال نود و پنج بود. روز پنجشنبه، سیام دی ماه توی سالن مطالعه دانشکده نشسته بودم و با جملهی «صعود و سقوط، هر دو بر من یک اثر دارند...» کلنجار میرفتم، ساعت 11:30 که کالوینو پایش به تهران باز شد. همان لحظه که پلاسکو فرو ریخت. دود غلیظ از تمام لایههای بینامتنیت گذشت و دیگر هیچوقت نرفت. خواندن همان پیوند ناگسستنی است که ایتالیایی 65ساله را از مجتمع مسکونی دنجش در روکاماره میکشاند تهران.
«پس از آنکه خوانش تکنفره، به خواندن دونفره تبدیل شود، فرایند خواندن دارای روح میشود و عملا خواننده به داخل داستان نقل مکان میکند و به جای خواندن آن را زندگی میکند.» گمانم عکس این ماجرا هم صدق میکند. دربارهی نویسندهای که به داستان خواننده نقل مکان میکند.
ترکیب مسافر و شب از آن ترکیبهایی است که میتوان ساعتها ازش نوشت. اما بهترینش فکر میکنم همانی است که کالوینو با آن شروع میکند: «تو داری شروع به خواندن داستان جدید ایتالو کالوینو، اگر شبی از شبهای زمستان مسافری، میکنی. آرام بگیر...»
دربارهی ایتالو کالوینو
نویسندهای که در قالبهای معمول جا نمیشود. سخت میشود کالوینو را در یک سبک یا مکتب ادبی خاص جا داد. او تقریبا همه چیز مینوشته؛ رمان، داستان کوتاه، مقاله. با اینکه بیشتر او را پست مدرن میدانند اما نمیشود به آن هم محدودش کرد. اگر قرار باشد کالوینو را در یک کلمه تعریف کنم برایش مینویسم خلاق. از بین همه چیزهایی که میشود دربارهی کالوینو نوشت نظر مترجمش ویلیام ویور که سالها همراهش بوده، جذبم میکند. او کالوینو را آدم کم حرفی میداند که احتمالا دوست داشته خودش کتابهایش را ترجمه کند. با وجود رفتوآمد و همکاری بیست سالهاش با او مینویسد: «به گذشته که فکر میکنم، همیشه حس میکنم ناخوانده بودهام.»
دربارهی اگر شبی از شبهای زمستان مسافری
نسخهی چاپی کتاب که ترجمهی لیلی گلستان است و انتشارات آگه منتشرش کرده حدود 320 صفحه دارد. دوازده فصل و ده داستان.
فصل اول
اگر شبی از شبهای زمستان مسافری
فصل دوم
با دور شدن از مالبورک
فصل سوم
خمیده بر لبهی ساحلی پرتگاه
فصل چهارم
بیهراس از بلندی و باد
فصل پنجم
نگاهی به پایین، در تیرگی سایهها
فصل ششم
در شبکهای از خطوط به هم پیچیده
فصل هفتم
در شبکهای از خطوط متقاطع
فصل هشتم
بر فرشی از برگهای منور از ماه
فصل نهم
بر گرد گوری تهی
فصل دهم
در آن پایین کدام قصه منتظر است تا پایان بگیرد؟
داستانها در شبی از شبهای زمستان مسافری تمام نمیشوند...
از متن کتاب
کالوینو یک جاهایی مستقیم و چشم در چشم با مخاطبش حرف میزند.
«قرار نیست در این کتاب بهخصوص منتظر چیز بهخصوصی باشی. تو آدمی هستی که به دلیل اصول زندگیات هیچ انتظاری از هیچ چیز نداری. آدمهای بسیاری از تو جوانتر یا از تو پیرتر، زندگیشان در انتظار تجربههای فوقالعاده گذشته. تجربه با کتابها، آدمها، سفرها و ماجراها و با تمام چیزهایی که آینده در چنته دارد. اما تو، نه. تو میدانی به بهترین چیزی که میتوانی امید داشته باشی، این است که از بدتر احتراز کنی.»