اه نشد نه جونگ کوک باید تمرکز بکنی.............. _ خوب سوبین بریم...... سوبین : اهوم اره......... سوبین : خوب دیگه خداحافظ...... _ خداحفظ....... یعنی مدیرمون چی رو داره ازمون پنهون می کنه.... ( فلش بک) _هوف خیلی خستم نامجون گفت باید حواسمون جمع باشه ...... اما باید برم با مدیر راجب این موضوع صحبت کنم ....... _ اقای مدیر....اقای مدیر . . . .... وا یعنی کجاست .... بد نیست که یکم سرک بکشم.......... خوب بهتره اول از قفسه شروع کنم ......( نیم ساعت بعد)....... اه اینجا که چیزی نیست . ......صبر کن کشو ها...اره درسته..... اه اینجا چه قدر پرونست اما مگه ما اینجا بخش پرونده ها نداریم........ صبر کن این پرونده ایی بود که اعضا راجبش حرف میزنن جونورا انسانی که همشون یه علامت داشتن وقتی زهرشون کامل منتقل میشد حمله می کردن اما چرا اینا اینجان مگه مدیر نگفت باید در این پرونده رو ببندیم ولی خودش اینارو نگهداشته صبر این دیگه چیه ها این که کمپانی هایب هست که اعضا ی تی اکس تی هستن این نقشه برای چیه وایسا این پرونده این همونی بود که دست جونگ کوک بود ولی ( + من پرونده رو پیدا نکردم..... مدیر : بیا اینم پرونده) _ چرا مدیر دروغ گفت این نقشه ها وایسا اگه اینارو ببرم مدیر شک می کنه پس بهتره از این نقشه یه عکس بگیرم ...... اها خوبه و این پرونده هم باید همراه من بیاد.........سریع همه چی مرتب کردم ولی...... _ اه لعنتی باید الان بیاد....... مدیر : اره طبق چیزی که گفت باید پیش بره.....نه اونا سرگرمن ......... _ چی منظورش چیه کیا سرگرمن........... مدیر : ساعت 8 باید همه رو ازاد کنید..... خداحافظ......... مدیر مدیر...... مدیر : بله....... باید بیاین کارتون دارن..... مدیر: باشه میام...... _ هوف شانس اوردم بهتره برم تا گیر نیوفتادم...... ( پایان فلش بک) _ یه چیزی اینجا مشکوکه( نامجون: اون مرده گفت که یکی هست مارو سرگرم می کنه _یعنی گمراهی می کنه ) ..... _ صبر کن یعنی مدیر مون هم _ چرا مدیر دروغ گفت این نقشه ها اوناست اینارو باید به اعضا نشون بدم ولی جونگ کوک چیکار کنم اون چرا نیومد شاید نامجون ازش چیزی خبر داشته باشه........ _ الو نامجون.......... بله....... _ از جونگ کوک خبری نداری........ نه..... _ اییشش لعنتی بعدا بهت زنگ میزنم........ _ اپل باید برم پیش جونگ کوک یا راجب این موضوع حرف بزنم جونگ کوک هم توی گروهمونه پس اونم باید بدونه پس بهتره اول باید برم پیش جونگ کوک........ + بلاخره تونستم تبدیل به خفاش بشم خوب بهتره برم یه چیزی بخورم تا یوقت انسان نخورم.............._ اون جونگ کوکه داره کجا میره ...ماشین رو پارک کردمو یواشکی دنبال جونگ کوک رفتم......+ داشتم همین طوری که می رفتم یه حسی بهم گفت یکی دنبالمه ولی هیچکس نبود.....+ اااا جونگ کوک دیوونه شدی اخه چرا این موقعه شب کسی بیاد دنبالت به راهم ادامه دادم تا اینکه یه خرگوش دیدم خیلی با نمک بود ولی خون جلوی شمامو گرفته بود........+ متاسفم خرگوش نمی تونم نخورمت......_ این چی بود این این جونگ کوک نیست باید سریع برم.......+ چی کی اینجاست