ویرگول
ورودثبت نام
شینا یوسفی
شینا یوسفی
خواندن ۳ دقیقه·۵ ماه پیش

در رابطه با خود و دیگران...۲

آرتور شوپنهاور
آرتور شوپنهاور


«چه کم تجربه است آن کس که گمان می کند،نشان دادن عقل و هوش موجب محبوبیت در جامعه می شود! برعکس این دو خصوصیت نزد اکثریت مردم ،خشم و نفرت ایجاد می‌کند.»

آنچه در واقع می گذرد این است :

وقتی کسی برتری فکری مخاطب خود را احساس می کند،در نهان و بی آنکه خود بداند، نتیجه می گیرد که مخاطب نیز به همان اندازه ، حقارت و محدود بودن او را درک و احساس می کند.

فرد عامی از دیدن کسی که در نقطه مقابل اوست برآشفته می شود و علت پنهان این برآشفتگی ، حسد است.

زیرا ارضای خودپسندی ،لذتی است که برای انسان از هر لذتی بالاتر است و این لذت فقط به وسیله مقایسه خویش با دیگران امکان پذیر است.

اما انسان به هیچ یک از مزیت‌های خود، به قدر قابلیت های ذهنی مغرور نیست،زیرا برتری او بر حیوانات فقط بر این پایه است.

از این رو نشان دادن برتری قطعی خود به کسی، آن هم در برابر دیگران بزرگترین گستاخی است.دیگری از این طریق به انتقام جویی ترغیب می گردد.

آدمی هر چند رفتاری فروتنانه داشته باشد،باز هم دیگران به سختی می توانند برتری قابلیت های ذهنی اش را بر او ببخشایند.

سعدی در گلستان می گوید:

بدان که نادان از مصاحبت دانا بیشتر در رنج است تا دانا از مصاحبت نادان.

برتری ذهنی از هر نوع ،خصوصیتی است که آدمی را بسیار منزوی می کند.مردم از افرادی که بالاترند می گریزند و از آنها نفرت دارند و در توجیه این رفتار، برای آنان همه نوع عیب می تراشند.

گزیده هایی از سخنان آرتور شوپنهاور در رابطه با دیگران از کتاب در باب حکمت زندگی

این کتاب با اینکه یک اثر فلسفی است اما نثر بسیار ساده و روانی دارد.موقع خوندن هر بند و هر جمله باید توقف کرد و تأمل کرد،دست به کار شد و آشفتگی های ذهنی رو نوشت.این کتاب دیدگاه غالب در مورد سعادت و خوشبختی رو در ذهنمان تغییر میده و با رسیدن به تعریف جدیدتری از خوشبختی از دردها و رنج های ذهنی و روحیمون رها میشیم.
این کتاب با اینکه یک اثر فلسفی است اما نثر بسیار ساده و روانی دارد.موقع خوندن هر بند و هر جمله باید توقف کرد و تأمل کرد،دست به کار شد و آشفتگی های ذهنی رو نوشت.این کتاب دیدگاه غالب در مورد سعادت و خوشبختی رو در ذهنمان تغییر میده و با رسیدن به تعریف جدیدتری از خوشبختی از دردها و رنج های ذهنی و روحیمون رها میشیم.



آنچه اذهان پرمایه را از جامعه دلزده می کند،تساوی حقوق و در نتیجه یکسان بودن توقعات است،حال آنکه توانایی ها و در نتیجه دستاوردهای( اجتماعی) آدمیان یکسان نیست.جمعی که در اصطلاح به آن ممتاز می گویند،از ما انتظار دارد که در قبال حماقت،دیوانگی،انحطاط و بی حسی،شکیبایی بیش از اندازه از خود نشان دهیم،اما برای فضیلت های خود باید در طلب پوزش باشیم یا آنها را پنهان کنیم،زیرا برتری معنوی صرفا به علت وجودش و بی آنکه عمدی در کار باشد،موجب رنجش دیگران می گردد.مجبورمان می کند که برای همگون بودن دیگران خود را مچاله و مسخ کنیم.جای سخنان و افکار پرمایه ،فقط جمع پرمایه است.جمع عادی از این سخنان نفرت دارد، زیرا اگر بخواهیم در آنجا مورد پسند واقع شویم، به ناچار باید سطحی و کوته فکر باشیم.

هر جمعی از افراد خود می خواهد که از فردیت خود صرف نظر کنند و هرچه فردیت انسان باارزش تر باشد،چشم پوشی از آن به خاطر جمع دشوارتر است.

هرکس فقط می تواند با خود در هماهنگی کامل باشد نه با دوست یا همسر خود ، زیرا تفاوت های فردی و مزاجی ، هر چند اندک باشند،همواره به ناهماهنگی منجر می شوند.آرامش عمیق و حقیقی دل و راحت روح ،که بعد از نعمت سلامت،بالاترین نعمت روی زمین است،فقط در تنهایی قابل دسترسی است و اگر آدمی خود، بزرگ و پرمایه باشد،لذت بخش ترین وضعیت ممکن را بر کره کوچک خاک با این دو می تواند داشته باشد.

احساس خود بسایی کامل(اتکا به خویشتن)، در انسان های صاحب ارزش و غنای درونی ،مانع از آن می شود که در همنشینی با دیگران،آن طور که جمع از آنان انتظار دارد،ارزش و غنای خود را فدا کنند،چه رسد به اینکه با انکار کردن خود،در پی معاشرت با دیگران باشند.



آشنایی من با این کتاب از طریق یکی از کاربران محترم و آگاه ویرگول بود که در پست های قبلیم به بنده معرفی فرمودند.بی نهایت از این پیشنهاد سپاسگزارم

دیگرانفلسفهدر باب حکمت زندگیارتباطخودباوری
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید