ما مدام در تلاشیم که احساس کامل بودن و ایده آل بودن داشته باشیم و چون به این خواسته ی غیرواقعی نمی رسیم ،دچار یاس و ناامیدی میشیم،تمام تلاشهامون رو نادیده می گیریم و فقط بر نتیجه ی دلخواه تأکید می کنیم و گاهی احساس حقارت می کنیم به دلیل فاصله ای که بین خود واقعی و خواسته های خودآرمانی وجود داره.
به قواعد سفت و سختی در ذهنمون چسپیدیم و فکر می کنیم خودمون،شریکمون،فرزندانمون، نزدیکانمون همه باید این قوانین رو رعایت کنند چون انحراف از قانون باعث رنجش و خشم درونی در ما میشه.به طور مثال اهمیت دادن به نظم و هرچیزی سرجای خود بودن، نمی تونیم نسبت به بی نظمی بی تفاوت باشیم ، در محیط بی نظم نمی تونیم به درستی تمرکز کنیم.
نمی تونیم خود مون را برای اشتباهات صادقانه ببخشیم ،ممکنه ماهها و سالها خودمون رو سرزنش کنیم و احساسات دردناک و عمیقی رو نسبت به دیگران تجربه کنیم،چون مدام رفتارمون رو طبق ایده آل ها وباورهایی که به ارث رسیده و ما بهش پایبندیم می سنجیم.
در حرفه و محیط کار
درسته ،ما هم به دنبال بهبود،ارتقا،تعالی و بهتر شدن وضعیت موجود در هر کار و هر هدف و هر پروژه ای هستیم اما زمانی مشکل درست میشه و متاسفانه خیلی دیر متوجه و خودآگاه میشیم که در این مسیر تمام لذتهای زندگی رو فدای یک برنامه یا یک هدف می کنیم،این مسئله شبها برامون نشخوار فکری یا همون بیش از اندازه فکر کردن میاره و دچار چرخه ی بی خوابی و استرس بیشتر میشیم.
فکر کردن بیش از اندازه ،قدرت انتخاب رو هم از ما می گیره و دچار فلج تصمیم گیری میشیم.چه در امور جزئی و چه در امور مهم تر مربوط به زندگی حرفه ای و شخصی
فردی با چنین ویژگی هایی در محل کار هم چالش های زیادی داره ،گاهی وجودش باعث وابستگی همکاران و اطرافیانش میشه به دلیل اینکه خودش چیزی رو که در ذهنش هست بهتر انجام می ده و چون همکارانش به اندازهی اون تلاش نمی کنن و به خوبی اون مسیر رو پیش نمی برن ،ادامه این مسئله ،تنهایی و تحمل فشار و استرس بیشتری رو براش به همراه داره.
در افرادی تصویر ایده آلی از خود وجود دارد که حرکت در این مسیر باعث استرس زیاد،اضطراب،بی خوابی و فشار و ناآرامی ست به دلیل تمایل زیاد برای برقراری نظم و بایدها که به اصطلاح به این افراد برچسب کمال گرا زده میشه.
کمال گرایی بخشی از مشخصات شخصیت وسواس فکری هم هست.یعنی هم تمایل به نظم و قرار گرفتن همه چی در جای خود داریم و هم دارای افکار کمال گرایانه هستیم.البته این روباید در نظر بگیریم که همه به طور یکسان این احساسات و رفتارها رو تجربه نمی کنند.
کمال گرایی دررابطه ها و زندگی مشترک
یک شریک کمال گرا و کنترل گر ، از یک جنبه در ظاهر مثبت وظایف خودش را به درستی و کامل انجام می دهد، اما از یک جنبه دیگر یا اون روی سکه ، احساساتی از قبیل خشم ،رنجش، نگرانی و استرس بیشتری رو از جهت کنترل کردن ،مسئولیت پذیری زیاد ، تمایل به منظم بودن تحمل می کند.
یک فرد کمال گرا با منتقد درونی غالب،به خودش اجازه خطا نمی دهد و متقابلاً به شریکش هم.
از خودش انتقاد می کند و متقابلاً از شریکش.
چه خطا و اشتباهی که باعث نشه سریع ازش رد بشیم و ببخشیم؟
با این افراد که خود ما هم هستیم، وقتی بخواییم انتقاد سازنده هم داشته باشیم ،باید کاملا محتاط باشیم و به بهترین نحو نظرمون رو بگیم،چون کوچکترین انتقاد باعث رنجشش میشه و باعث میشه با واکنش تدافعی با قضیه برخورد کنه،با خود فکر می کنه که وظایفم رو به بهترین نحو انجام دادم پس شایسته انتقاد نیستم ،من فرد کاملی هستم ، من تماما لایق عشق و احترام هستم و در نتیجه، فرد انتقاد کننده، مورد سرزنشش واقع میشه .
در نتیجه در زندگی با کمال گرا، چالشی که باهاش روبرو هستیم ، خودآگاهی بر افکار،احساسات و رفتارهای متقابل هست .ریشه ی هر احساسی به تفکری برمی گردد.
وقتی در مسیر خودشناسی هستیم و تصور کنیم یک روزه خودمون رو پیدا کردیم اما باز هم چالش داریم یا درگیریم، چون هنوز به این چالشها و واکنش خودمون آگاه نشدیم.و خودآگاهی تنها تفاوت هست میان کسانی که می دونن ریشه ی احساس و رفتارشون چی هست و کسانی که نمی دونن و آگاه نیستن.و چه بسا رنج ما از دانستن هست و گرفتارشدن در چرخه ی دانستن و قضاوت کردن خود و دیگران و جامعه و دنیا...
سه عنصر شخصیت ما
: ۱_نهاد یا اید که غرایز درونمون هست و خارج از منطق هست و تقاضای برآورده کردن نیاز داره بدون صبر و تأمل
۲_بخش دیگه خود یا ایگو که تصمیم گیرنده هست که الان چه انتخابی کنه با توجه به خواسته نهاد (احساس) و فراخود( بایدها) و چیزهایی که آموخته ست
۳_و بخش سوم ،فراخود یا سوپر ایگو که کلا شامل تمام قوانین و بایدهایست که در طول تاریخ به ما به ارث رسیده،چون الگوی فراخود هر فردی،همان الگوی فراخود والدینش هست و به تبع والدین از والدین خود و ...و به این ترتیب منش ما از گذشتگان به ما به ارث می رسه.
فراخود شامل وجدان و خود آرمانی هست.
«شیوهی تعامل این سه عنصر شخصیت (نهاد، خود و فراخود)، میزان پختگی و حتی اینکه کدام یک از این عناصر، بیشتر بر ساحت روان تسلط داشته باشد؛ از فردی به فرد دیگر، متفاوت است. همین امر است که تفاوتهای فردی را خلق میکند و باعث میشود که هر کدام از ما، دنیا را به گونهای متفاوت، ادراک کنیم.»
خود آرمانی، تمایل به کمال دارد و گاهی این کمال غیر منطقی هست.
فراخود وجودمون( بخشی از شخصیت که شامل باورها و قوانین به ارث رسیده است یا بایدهایی است که خود را مجبور به رعایت آن می دانیم) دائما انتقاد می کند و وضعیتش رو با معیارهای بالاتر مقایسه می کند.