یکی دیگه از نقاط عطف زندگی کاری من این بود که امسال تصمیم گرفتم با دوره مدیریت محصول بوژان همراه بشم.
چرا میگم نقطه عطف؟ چون من یه ایدههایی دارم که دلم میخواد اجرا بشن. و جالب اینجاست که تا قبل از اینکه بدونم محصول چیه و حوزه پروداکت رو بشناسم، به صورت تجربی یه قدمهای بسیار کوچیکی هم برای ایدههای توی ذهنم برداشه بودم. حالا اما با شرکت توی این دوره هر روز دارم بیشتر میفهمم که چه چیزهایی رو نمیدونم و چقدر دنیای پروداکت، دنیای بزرگیه.
خلاصه که من یک ایده دارم و میخوام در ادامه از چیزهایی بگم که تا اینجا درباره مسیر پیش رو فهمیدم.
من یکسری دانش و توانایی در حوزه سایت، سئو و دنیای دیجیتال داشتم (اینجا از خودم و مسیری که طی کردم نوشتم) و کسی در کنارم بود که تواناییهای دیگری داشت که میشد به صورت خدمت به مخاطب عرضه بشه. و سایتهای زیادی که تا حدودی این خدمت رو ارائه میدادن اما نه با کیفیتی که ما میتونستیم ارائه بدیم.
در نتیجه حدودای 5 سال پیش ما هم شدیم یک سایتی شاااید شبیه بقیه که در یک اسکیل بسیار کوچیکتر از اونها وارد یک بازی تکراری شده بود. بد نبود، اما ویژن نداشتیم.
فقط پریدیم وسط بازی و خودمون اون گوشه موشهها دوتایی یه دست بازی کردیم.
این سایت بعد یکی دو سال متوقف شد.
با اومدن کرونا تصمیم گرفتیم دوباره براش سعی کنیم. اما اینبار کمی قویتر، هدفمندتر، عمیقتر و معنادارتر.
دوباره براش وقت گذاشتیم و کارها رو اصولی و با داکیومنت کردن مسائل پیش بردیم. اوضاع خیلی بهتر پیش رفت و ادامه داره. اسکیل هنوز بسیار بسیار کوچیکه، اما سایت تکلیفش مشخصتره، یک چشمانداز حدودی داره، میتونه هزینههاش رو فعلا کاور کنه و البته ما هنوز دو نفریم.
ما ایدههای دیگهای هم براش داریم. چشماندازهایی که دوست داریم تحقق پیدا کنه. و این همزمان شده با همراهی من با بوژان و آشناییم با دنیای پروداکت.
حالا دیگه راستش میترسم قدم از قدم بردارم :)))
این وسط که حدودا 2ماه از دوره میگذره، آقای جعفری در قالب یک پروژه ازمون خواستن بگیم با توجه به یادگیریهامون تا اینجا، چه طور یک ایده رو از صفر شروع میکنیم و جلو میبریم؟ :)))
برای خودم جالبه که همین یکماه پیش، دقیقا موقعی که ما تصمیم داشتیم طی یک پروسه دوهفتهای با پُرسلاین یه پرسشنامه تهیه کنیم و بعد سعی کنیم اون رو به مخاطب هدفمون برسونیم، دوره من رسید به بحث دیسکاوری، تست مامان و پیچیدگیهاش که بدتر باعث شد من کار رو کلا متوقف کنم :))))
تا اینجا بیشتر به نظر میرسه برای حرکت ترسیده باشم. شایدم اینطور باشه. اما خودم فکر میکنم که میخوام حساب شدهتر پیش برم.
مخاطبهای هدف ما دانشجوهای تحصیلات تکمیلی در رشته مهندسی برق قدرت هستن. و در یک ویژن رویایی شاید برسه به فارغالتحصیلها، محققها و اساتید این حوزه.
ما فعلا میدونیم که فقط میتونیم با زیرمجموعه دانشجوها کار کنیم. اما اگر اوضاع درست پیش بره، ممکنه این مسیر، خودش راه رو برای وارد کردن زیرمجموعه دوم هم آماده کنه.
و چیز دیگهای که میدونیم اینه که هنوز این محصول رقیبی نداره و اقیانوس آبیه.
ما با همین کارهایی که تا حالا انجام دادیم به تعداد نسبتا قابل قبولی از مخاطبهامون دسترسی داریم و از طریق اونها که خودشون دانشجو یا فارغالتحصیل دانشگاههای مختلف هستن، شاید بتونیم به تعداد بیشتری از افراد تارگت شده دسترسی پیدا کنم.
با توجه به سنسهایی که تا حالا گرفتیم یک فرضیههایی درباره مخاطبهامون داریم؛ اما من در طول دوره فهمیدم که این فرضیهها همونقدر که میتونه سکوی پرتاب باشه، میتونه هم فاقد اعتبار و حتی عامل سقوط باشه. پس باید پروسه دیسکاوری رو پیش ببریم، و فرضیههامون رو تبدیل به دادههای معتبر کنیم (مفهوم validated learning).
میخوایم با این آدمها صحبت کنیم و با تکنیکهایی که از کتاب تست مامان (The Mom Test) یاد گرفتم کار رو پیش ببریم. شاید از طریق واتساپ به صورت فرد به فرد، شاید یک جلسه حضوری با چند نفرشون یا یک گروه تلگرام که تعدادی از این افراد عضوش هستن؛ و یا روشهای دیگهای که نیاز داریم دربارهش بیشتر فکر کنیم.
و در نهایت بتونیم اونها رو دستهبندی و جدول JBTD (Jobs-to-be-Done) رو براشون تشکیل بدیم. و در نهایت تلاش کنیم تا نیازهای برطرف نشده کارکردی، احساسی و اجتماعی هر دسته از مخاطبهامون رو دان کنیم.
به بیان دیگه ما problem رو تقریبا پیدا کردیم، میخوایم market segmentation رو دقیقتر انجام بدیم و در نهایت دنبال فهم و حل JBTD برای پرسوناهامون باشیم، بعلاوه اینکه Value Proposition رو برای پروداکتمون مشخص میکنیم.
بعد از این مراحل، با توجه به راهحلی (solution) که بهش میرسیم باید problem solution fit انجام بدیم. یعنی باید mvp بدیم که احتمالا برای ما یک ورژن از وبسایت خواهد بود.
شاید چیزی متفاوت از سایتی که الآن داریم. یا حتی نام دامنهای متفاوت از نامی که تاحالا باهاش کار کردیم.
البته من فکر میکنم این لیدهایی که الان بهشون دسترسی داریم حاصل کار قبلیمون بوده و کار قبلی به نوعی mvp بوده برامون. اما بدون بررسی، بدون هدف، بدون اندازهگیری و...
به هرحال ما از حالا به بعد میخوایم که آگاهانهتر به خودمون و کارهامون نظارت داشته باشیم و با برنامه و هدفمند وارد بازی بشیم.
فکر میکنم اینجا لازمه که دیگه وارد لوپ measure-learn-feedback بشیم. ما از early adapter ها شروع میکنیم اما احتمالا افراد حقیقی دیگهای بهمون اضافه میشن و ما سعی میکنیم به دادههای حقیقی معنادارتری در راستای محصولمون دست پیدا کنیم و فرضهای استراتژیک نادرستمون رو تشخیص بدیم و این کار رو تا جایی که لازم باشه ادامه بدیم.
حدسم اینه که اگر ما مسیرمون رو با چرخه لین پیدا کنیم و بیوفتیم روی غلطک، یا به بیان دیگه product market fit برامون اتفاق بیوفته؛ توی این مرحله لازم باشه سایت رو ارتقاء بیشتری بدیم، شاید نیاز به تیم پیدا کنیم، دولوپری که بتونه مشکلات سایت رو سریعتر از من هندل کنه و نیاز به ساعتها سرچ نداشته باشه؛ یا دیزاینری که بتونه تسکهای سمت دیزاین رو سریعتر پیاده کنه و مثل من نیاز به ساعتها وقت گذاشتن با ابزارهای محدود نداشته باشه. به بیان دیگه در این مرحله احتمالا ما نیاز به team up خواهیم داشت.
علاوه بر این پیشبینی میکنیم که چون با دانشجوهای تحصیلات تکمیلی طرفیم، اگر تارگت درستی انجام بدیم احتمالا بعضی از اونها میتونن به ما ملحق بشن و با کامیونیتی جدیدی که تشکیل میدیم بتونیم چشماندازها و اهداف دیگری رو هم پوشش بدیم و اتفاقات خوبتری بیوفته.
خلاصه که:
سخن کوتاه میکنم. هنوز در ابتدای راه هستم و مسیر زیادی در پیشه و من از آقای جعفری و تیم بوژان عمیقا به خاطر ایجاد این بستر قدردانم. این سبک من بود برای ارائه پروژه. امیدوارم قابل قبول باشه.