ویرگول
ورودثبت نام
مائده جون
مائده جون
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

از این نوشته ها

چطوری ؟

خستمه ولی فکر کنم حالم خوبه . دیروز یه فیلم دیدم به اسم "بروکلین "که خیلی قشنگ بود ،داستان مهاجرت یه دختر ایرلندی به امریکا بود .ترس های مهاجرت .عشق ها و تصویر های گاهی رنگانگ و گاهی تاریک و تیره . زندگی و چرخ و فلکش که تکرار میشه و تکرار میشه .

بروکلین
بروکلین

اخر شب هم وقتی خوابم نبرو شروع کردم به دیدن تیکه های از سریال های که قبلا دیده بودمش .این کار از وقتی شروع شد که سال نهم بودیم

بعد از امتحانای نوبت می اومدیم خونه و به اصطلاح "دوره" یا "مرور" انجام میدادیم چون وقت نبود سریال کامل ببینم .سریالی که خیلی دلم براش تنگ شده بود گابلین بود .

گابلین داستان یه مرده که چندین هزار سال عمر میکنه و اجازه مردن نداره ،بهتره بگم اجازه مردن نداره تا زمانی که یه دختر که عروس گابلین باشه یه طلسم رو باطل کنه .

سریال خیلی خوب عشق رو نمایش میده .اهمیت زندگی و از همه مهم تر اهمیت مرگ رو .اینکه زندگی کنی و از زندگی لذت ببری و نگران مرگ نباشی و وقتی مرگ از راه رسید اونو با اغوش باز ببپذیری چون مردن هم میتونه یه هدیه ارزشمند باشه .

گابلین
گابلین

بعد دیگه شب تصمیم گرفتم کم کم گوشی رو کنار بزارم و بخوابم .و با اینکه اکثرا خواب هام رو به یاد میارم الان چیزی یادم نیست .



گابلینبروکلینسریالفیلمنوشته
برای رهایی از فکر کردن ، می نویسم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید