قانونهای نانوشتهی زیادی در زندگی هستند که توی هیچ کتابی پیدا نمیشن و کسی هم قرار نیست اونا رو بهمون بگه. تنها با زندگی کردن یا مشاهدهی سرگذشت دیگران میتونیم بهشون پی ببریم.
یکی از این قوانین رها کردنه.
وقتی که کاری از دستمون بر نمیاد، چرا غصه بخوریم و نگران باشیم؟
میدونم سخته.
میدونم غیرممکنه.
مگه میشه که یکجا بشینیم و به چیزی فکر نکنیم؟
منم همین مشکل رو دارم.
منم نمیتونم به هزارتا مشکل و مسئلهی مختلف فکر نکنم ولی هر چی بیشتر در زندگی و اتفاقاتش پیش رفتم، دیدم که هر کاری که بیشتر رها کردم و کمتر براش حرص خوردم، برام راحتتر اتفاق افتاد و کمتر اذیت شدیم.
سکانس اول:
چند وقت پیش بود که اقوام و آشنایان میخواستند که یک نسخهی کوچکتر و سبکتر بازی مرکب رو به صورت درون فامیلی برگزار کنند.
منم سرم خیلی شلوغ بود و چند تا امتحان مختلف داشتم و اصلا حوصلهی رفتن نداشتم.
دقیقهی آخر بود که گفتم باشه و اسم من رو هم بنویسید.
اینجوری شد که به عنوان نفر ۴۱ام وارد بازی شدم.
حدود ۵۰ نفر بودیم و من کاملا رهای رها به قصد اولین نفر حذف شده شروع به بازی کردم.
سرتون رو درد نیارم و خلاصه اینکه تا فینال رفتم!
سکانس دوم:
طاقچه، جایزه گذاشته بود و با استفاده از برگ سبز میشد کد قرعهکشی خرید.
من هم چون خیلی کتاب میخرم و مطالعه میکنم زیاد برگ سبز داشم و استفادهی خاصی ازش نمیکردم، برای همین شروع کردم همهی برگ سبزها رو کد قرعهکشی خریدم.
بیش از ۱۰۰ تا کد خریده بودم!
و با نهایت امید منتظر قرعهکشی موندم.
و
نبردم!
«هر کس قبل از آنکه نیاز باشد، رنج ببیند؛ بیش از آنچه نیاز باشد، رنج میبیند»
سنکا
رها کردن فقط مربوط به رها کردن نتیجهی کار یا فکر نکردن به چیزهایی که تحت کنترل ما نیستند، نیست.
رها کردن میتونه شامل رها کردن افکاری همیشگی باشه که دست از سرمون بر نمیدارند و جلوی آرامشمون رو میگیرند.
رها کردن میتونه شامل اون فردی باشه که خیلی دوسش داشتیم و الان به هر دلیلی دیگه پیشمون نیست.
رها کردن میتونه شامل رها کردن دعوا و بحث با فردی باشه که توی زندگی ما کمترین نقش رو داره و احتمالا دیگه هیچوقت قرار نیست ببینیمش.
رها کردن به معنی اهمیت ندادن نیست.
نه
بر عکس
چیزها برامون مهم هستند ولی قرار نیست که زندگی ما رو به هم بریزند.
افکار رو نگاه میکنیم و از کنارشون عبور میکنیم.
لحظهای بهشون توجه میکنیم و لحظهی بعد رها میکنیم.
یه مدتی هست که دارم تلاش میکنم تا به این توانایی برسم ولی خب، سخته و تمرین میخواد.
به این مهارت رسیدن هم خودش نیازمند رها کردنه.
رها کردن اینکه قرار نیست بینقص باشیم و بتونیم همه چی رو رها کنیم.
اگه زمانی پیش اومد که نتونستیم موضوع خاصی رو رها کنیم و فکرمون رو مشغول کرده بود، هنگامی که متوجه شدیم بدون اینکه خودمون رو سرزنش کنیم اون فکر رو رها میکنیم.
بعضی وقتها واقعا نمیشه رها کرد که اون هم اشکالی نداره.
سخت نگیرین.
زندگی کوتاهه و قبول دارم که پر از مشکله ولی کاریش نمیشه کرد و باز هم باید زندگی کرد.
باز هم باید رها کرد.