ویرگول
ورودثبت نام
امیرماهان طاهری
امیرماهان طاهریتاملات و شاید یادداشت‌های ناگهانی
امیرماهان طاهری
امیرماهان طاهری
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

سعدی و عاشقی‌هایش

دیدیم که چگونه اعتدال سعدی او را اخلاق‌مدار ساخت و اخلاق‌مداری او را انسان‌دوست ساخت و انسان‌دوستی او را به مردم‌سالاری نزدیک کرد.

انسان‌دوستی، سعدی را به عشق و عاشقی هم هدایت می‌کند. از سعدی غزل‌ها و اشعار عاشقانه‌ی زیادی برجا مانده‌است. سعدی با اشعار عاشقانه‌اش به ما رمز و راز‌های عاشقی را می‌گوید. چنانکه در یک نمونه‌ی معروفش، شمع و پروانه، می‌بینیم:

شبی یاد دارم که چشمم نخفت / شنیدم که پروانه با شمع گفت

که من عاشقم گر بسوزم رواست / تو را گریه و سوز باری چراست

بگفت ای هوادار مسکین من / برفت انگبین یار شیرین من

چو شیرینی از من بدر می رود / چو فرهادم آتش به سر می رود

همی گفت و هر لحظه سیلاب درد / فرو می دویدش به رخسار زرد

که ای مدعی عشق کار تو نیست / که نه صبر داری نه یارای ایست

تو بگریزی از پیش یک شعله خام / من استاده ام تا بسوزم تمام

تو را آتش عشق اگر پر بسوخت / مرا بین که از پای تا سر بسوخت

در آن دوره شمع از موم و موم هم از عسل (=انگبین) ساخته می‌شده است. شمع همچو فرهاد از سر دوری از یارِ شیرینش (عسل) در آتش عشق و جدایی می‌سوزد. شمع از معشوقش به کلی جدا است و چاره‌ای جز سوختن ندارد.

گفتوگوی شمع و پروانه تا نزدیکیِ صبحگاه ادامه پیدا می‌کند تا آنکه زیبارویی شمع مجلس را خاموش‌می‌کند:

همه شب در این گفتوگو بود شمع / به دیدار او وقت اصحاب جمع

نرفته ز شب همچنان بهره‌ای / که ناگه بکشتش پریچهره‌ای

همی‌گفت و می‌رفت دودش به سر / که این است پایان عشق، ای پسر

اگر عاشقی خواهی آموختن / به کشتن فَرَج یابی از سوختن

آتش عشق تمام وجود عاشق را برخواهد گرفت و تنها راه رهایی از آن کشته شدن است...

سعدیادبیاتتاریخفلسفه
۶
۰
امیرماهان طاهری
امیرماهان طاهری
تاملات و شاید یادداشت‌های ناگهانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید