خدا مرا خیلی دوست دارد. من این را فهمیده ام. با تمام وجودم حسش کرده ام. می دانید چطور؟ زیاد دیده ام که پسری جلوی پدرش یک کار نادرست می کند و پدر محترم یک پس کله ای بهش می زند. من هم خیلی وقت ها که فکر ناصوابی از ذهنم می گذرد یا مرتکب خطایی می شوم ازین پس گردنی ها خورده ام از خدا. خیلی وقت ها یک طوری که می شود سریع چرتکه ام را بر می دارم و شروع می کنم به حساب کتاب که کجای کارم می لنگیده. کسی را ناراحت کرده ام؟ حرف ناصوابی زده ام؟ حقی را ناحق کرده ام؟ فکر بدی از ذهنم گذشته است ؟
خیلی وقت ها می فهمم مشکل از کجاست. سریع می گویم چوب فلان کارم را خورده ام. خدا را شکر می کنم که سریع باهام تسویه حساب کرده است. آن روز با مهدی پسر دخترخاله ام رفته بودیم بیرون و او راننده بود و داشتیم دور دور می کردیم. من تازه کلاس یوگا می رفتم و مادرم خانه ی خاله ام که رفته بودند لو داده بودند. برای همین هم مهدی گفت شنیده ام کلاس یوگا می روی و کلی سین جیمم کرد و من جواب دادم. تا اینکه رسید به اینکه هزینه کلاس ها چقدر است و چون گران بود من می خواستم از سر باز کنم. او هم چسبیده بود به پر و پایم و ول کن قضیه نبود و هی تیکه می انداخت و سر به سرم می گذاشت.
خب من هشت سالی از او بزرگترم و دوست دارم کمی حریم ها حفظ شود اما داشت زیادی به پر و پایم می پیچید برای همین بهش گفتم خب تو رو سننه. یادم نیست. شاید هم گفتم به تو چه. خیلی بهش برخورد. من هم نمی خواستم همچین حرفی را بزنم. اما گفته بودم دیگر. او هم به رویم آورد که چرا همچین حرفی زده ام. می توانستم طور دیگری جواب بدهم. حال این را همینجا نگه دارید. دو روز بعد به یکی از دوستان قدیمی ام زنگ زدم و حالش را پرسیدم و کار به جایی رسید که حال یکی از دوستان دیگرم را که با این رفیق تر است ازش پرسیدم. گفت خوب است و تازه دیده امش و من یک سوالی ازش پرسیدم که الان درست به خاطر نمی آوردم چه بود ولی یادم است که در جوابم برداشت و گفت به تو چه. خیلی بهم برخورد. می بینید خدا چه سریع باهام تسویه حساب کرد.
خیلی تو ذوقم خورده بود. اصلا انتظار همچین جوابی را از آن دوست گرامی نداشتم. اما این به تو چه کارمای همان کار خودم بود. بعد ازینکه تماسم تمام شد و کمی فکر کردم. آن صحنه که به پسر دخترخاله ام گفته بودم به تو چه آمد جلوی چشمم. خدا باهام تسویه حساب کرده بود. و من حسابی ممنونم از خدا که سریع باهام حسابش را صاف می کند .
#سید_مهدار_بنی_هاشمی
25مرداد1401