نویسنده ی رمانهای یک عاشقانه سریع و آتشین/پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
«ح» نوشت
از حمام بیرون آمد. حوله را انداخت روی سرش. حال و حوصله ی احوال پرسی با حلیمه خانوم را نداشت. از کنارش گذشت و مستقیم به آشپزخانه رفت. یک ظرف برای خودش حلیمی را که حامد صبح الاطلوع خریده بود کشید. حالا دیگر وقت حلم و حراج صبر نبود ، امروز روز حرب و احتساب حق و حقوق زمین اجدادی بود. باید هر طور شده حسابشان را صاف می کردند.
چند ساعت بعد حمیده حجاب کرده و به حجره ی پدری می رفت. وارد حجره شد و حلقه اش را گذاشت روی میز. (( من دیگه حوصله ی این پسره ی وحشی رو ندارم .. از اولشم نداشتم .. حالیم نبود . شما هولم دادین تو این داستان .. حروم یا حلال من دیگه نمی تونم این حیوونو تحمل کنم. دیشب حمله کرد بهم. مریضه حمال. توهم خیانت داره .. میگه به ما ارثی نمیرسه .. همش دعوا همش استرس .. این هم شد زندگی ؟ شیطونه میگه بگم ... ))
مرد حریصانه حلیمش را با ولعی تمام نشدنی می خورد. ناراحت بود. ناراحت از خودش. ناراحت ازینکه حریم و حرمت زنش را زیر پایش له کرده. سر چه ؟ سر پول . سر دو تا حجره تو بازار قدیم و یکی دو هکتارم زمین زراعی. ولی دست خودش نبود. حرص میزد. طمع جلوی چشمانش را گرفته بود. حتی به قیمت حذف همسرش از بازی ...
مطلبی دیگر از این نویسنده
#صد_داستانک #داستانک_3
مطلبی دیگر در همین موضوع
از نامههای هرگز ارسال نشده!
بر اساس علایق شما
چالش هفته! (چالش بیستم: عجیب و غریبها!)