ویرگول
ورودثبت نام
سید مهدار بنی هاشمی
سید مهدار بنی هاشمی
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

تا یار که را خواهد و مهرش به که افتد. در باب زیارت اهل بیت علیهم السلام

حرم امام رضا علیه السلام
حرم امام رضا علیه السلام


سلام. حالتون خوبه؟ این کیبرد جان که دیگر زهوارش در رفته، دارد وسوسه ام می کند که بروم و سرش هوو بیاورم. حالا درست که دکمه ی page downش خیلی وقت است خراب شده ولی خب خیلی هم استفاده نمی شد. اما الان دکمه ی شیفتش خراب شده و من هر دفعه می خواهم زبان دستگاه را عوض کنم و آلت+شیفت بگیرم بازی در میاورد. خب خودش دارد رسما اعلام می کند که بروم و سرش هوو بیاورم. موافق نیستید؟

دیشب دو به شک بودم که صبح چکار کنم. یک سر اینکه نیمرو بخورم یا نه؟ چرا که جمعه ها روز اختصاصی نیمرو خوردنم است. یعنی به عبارتی نیمرو خوردن را در روز جمعه به نحوی تبدیل به مراسمی مقدس کرده ام. و البته چون خودم را موظف کرده ام که فقط درین روز نیمرو بخورم و روزهای دیگر هفته از نیمرو خوردن دوری می کنم. به مناسکی جذاب تبدیل شده. حال چرا دو به شک بودم؟ چرا که دیروز مادرم گوشت کوبیده ها را تبدیل به پیراشکی کرد و توی روغن زرد به پیشنهاد من سرخشان کرد و خیلی هم خوشمزه شد. اما به خاطر همان دارویی که استفاده کرده بودم معده ام کمی ضعیف شده و غذا درست گذرانده نشد و تا آخر شب هی ترش می کردم و اوضاعی تخیلی بود. برای همین هم صبح که می خواستم نیمرویم را با روغن زرد درست کنم می ترسیدم باز همان ماجرای ترش کردن و این ها پیش بیاید. ولی خب خلاقیت به خرج دادم و به جای روغن زرد با کره درست کردم و محصول نهایی سبک تر از کار در آمد.

چیز دیگری که دو به شک بودم این بود که چطور به حرم بروم؟ کمی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم اسنپ یا تپسی ای بگیرم به مقصد خیابان تهران که نمای زیبایی به گنبد امام رضا دارد. بروم آنجا و زیارتم را بخوانم. درد دلم را بکنم و باز سوار ماشین شوم و برگردم. دیدم فکر خوبی ست. پس همین کار را کردم. ساعت شش و نیم تپسی گرفتم و سمند خاکستری ای دنبالم آمد. همان اول که سوار شدم سلام گرم و گیرایی کردم و سر صحبت را باز کردم. گفتم قسمتتان بوده که این سرویس را قبول کنید تا بیایید و یک زیارتی هم بکنید امام رضا را. بحث بر سر طلبیده شدن و این ها بالا گرفت. گفتم اینکه ما سلام میدیم به حضرت فکر می کنیم که ما داریم سلام می دهیم. ولی به نظر من ما داریم جواب سلام می دهیم. چرا که آنچه در سیره پیامبر و اهل بیت علیهم السلام آمده است این است که همیشه آنها اول سلام می کرده اند.

پس ایشان هستند که سلام می کنند. که می طلبند و ما توفیق پیدا می کنیم و می رویم به دست بوسشان. بنده خدا گفت رفته بودم یک بار حرم و بعد ازینکه از گیت بازرسی رد شدیم دیدم که خادمی به زنی گیر داد که چرا جوراب پایش نیست. زن هم به شوهرش گفت و حضرت شوهر هم رفت و زارت زد زیر گوش آن خادم. بعد هم رو کرد به گنبد امام رضا و گفت این هم از حرم تو آقا. این چه وضعشه؟ من پام رو بیشتر ازین توی حرمت نمی ذارم. دیگه هم نمیام حرمت. راننده می گفت این صحنه را که دیدم بهم بر خورد. رفتم زدم روی شانه ی آن مرد. گفتم می دانی آقا ، کاری به برخورد آن خادم ندارم ولی شما تا همین دم در طلبیده شده بودی. جلوتر ازین لیاقت نداشتی.

کلی ازینکه گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست گفتیم. از مسائل متنوع گفتیم. گفت یک بار حرم بوده و جای پنجره فولاد دیده است ناگهان شلوغ می شود و ظاهرا یکی شفا پیدا می کند. بعد این آقای راننده به رفیقش می گوید. طفلی آن یکی دیگر که کنار همین بنده خدا که شفا گرفت، نشسته و دخیل بسته ولی شفا نگرفته. که دیدم باز شلوغ شد جلوی پنجره فولاد و خادم ها آمدند و آن یکی دیگر که دخیل بسته را در بردند تا هم نجاتش دهند که مردم تکه پاره اش نکنند. هم اینکه بروند در دفتر ثبت شفاگرفتگان حرم ثبت کنند و راستی آزمایی کنند داستان شفا گرفتنش را.

رسیدیم به روبروی حرم. موبایلم را درآوردم. زیارت امین الله را باز کردم و رو به گنبد سلام دادم و درد دل کردم. گفتم ما تا همین جایش طلبیده شده بودیم آقا. دستتان درد نکند. همینش هم خوش است. شروع کردم به امین الله خواندن و حسابی کیف کردم. از طرف کسانی که بهم گفته بودند حرم رفتم سلام برسانم سلام دادم و کمی دعا کردم. برای باران. برای عاقبت به خیری. برای فرج آقا امام زمان. خلاصه زیارتم را کردم و کمی بار دل خالی کردم و نشستم که برگردیم.

بحث مسیر برگشت را اینطوری شروع کردم که این مسئولین اگر کمی از سیره ی اهل بیت پیروی می کردند اوضاع دین و زندگی مردم طور دیگری بود. در مورد این گفتم که اگر ایمان ده قسمت داشته باشد نه قسمتش اخلاق است و با رفتار سلبی و تحکم چیزی درست نمی شود. با آگاهی و عشق است که مردم جذب می شوند. خلاصه این را که گفتم بحث سیاسی شد که حس شرحش نیست و درین مقول نگنجد. سفر خوبی بود. یاد دوستان هم بودیم. چون به باغ گل رسیدیم هم دامن از کف ندادیم و خرمنی از گل برایتان چیدیم و آوردیم. یا علی ..

پا نوشت: ممنون ازینکه می خونید و حضور دارید! اونایی که نظر هم میدن که اصلا تاج سرن. دمتون گرم ! مخلصم

16دی1401

اهل بیتحرم امام رضاخرده نوشتهدلنوشتهروزنوشته
نویسنده ی رمانهای یک عاشقانه سریع و آتشین/پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید