سید مهدار بنی هاشمی
سید مهدار بنی هاشمی
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

شبی در مترو، پسرک معتاد

پسره ، ازین موفرفری گوگولیا تو ایستگاه مترو اومد کنارم گفت سیگار داری داداش؟

گفتم نه... چی میکشی ؟

گفت وینستون نقره ای

گفتم مارل برو چنده؟

گفت نخی ده تومن ولی اصلش نیست

پرسیدم هر بسته چند نخ داره؟

گفت بیست نخ ..

گفتم مارل برو گولد چطوره؟

پرسید گل؟

گفتم نه ، گلد ... بوی خوبی داره

گفت اسیبش زیاده ، عقیم میکنه

پرسیدم گل نمیکشی؟

گفت گرس میکشم هفته ای یکی دو بار

گفتم از همون پودرا؟

گفت اره ،یه پودریه میزارم لای پیپر میکشم..

گفتم ماری جوانا چی؟

گفت گرونه .. گیر نمیاد

پرسید واقعا نمیکشی؟

گفتم نه بابا ، دیوونه ام مگه؟ برای اطلاعات عمومی میپرسم

خلاصه کلی اطلاعات مواد مخدری گرفتم ازش.. پرسیدم چند سالته؟

گفت ۱۶ .. گفتم انشاالله عاقبت به خیر شی

گفت آدم باید جنبه داشته باشه، کم بکشه معتاد نشه...

پی نوشت: خیلی وقته ننوشته بودم ، دلم تنگ شده بود

پی نوشت ۲: پست بعدی قسمت اول سفرنامه انشاالله

مترونوشتحال خوبتو با من تقسیم کنروزنوشته
نویسنده ی رمانهای یک عاشقانه سریع و آتشین و پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید