سید مهدار بنی هاشمی
سید مهدار بنی هاشمی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

دعوای زن و شوهری


-بلند شو دیگه

-به تو چیکار دارم؟

-پاشو یه چی درست کن بخوریم

-خودت درست کن

-شما رئیسی. استاد آشپزی هستی . من که بلد نیستم

-حوصله ندارم

-خب منم خسته ام از صبح تا شب کار می کنم .. شما هم یکم حرکت بدی به خودت ، کار کنی بد نیست. دست و پات باز میشن

-برو بابا .. زن-زندگی-آزادی

-خب اولی و سومیش هست که .. فقط زندگیش میمونه که پی پی کردی به زندگی ما از تنبلی

-بی ادب .. بزار مهرمو بزارم اجرا

-بزار

-شجاع شدی

-بودم

-پشتت به کی گرم شده ؟

-به نویسنده

-نویسنده ؟

-آره .. همونیکه الان داره این دیالوگ رو می نویسه

-پس منم میرم با نویسنده رل میزنم ..

-برو بزن .. تازه نویسنده میگه ...

-چی میگه؟

-میگه دیه شو بدی ارزون تر درمیاد تا پول مهریشو.

-عجب آدمیه ها ...

-آدم نیست که

-پس چیه؟

-نویسنده ست

-خب نویسنده آدم باید باشه دیگه

-تو این خطوط فرای آدمه ..

-یعنی چیه ؟

-خدای داستانه

-اوووه .. یعنی باید احترام بزاریم ؟

-اگر بزاریم که بهتره ... آقای نویسنده این خانومم غذا درست نمیکنه . چیکار کنم؟

-برو غذا درست کردن یاد بگیر ، خودت درست کن. منت زنت رو هم نکش ..

-ااا .. عجبا. مرد – زندگی – آبادی .. چرا هیشکی طرف منو نمیگیره ؟ من چه گناهی کردم مرد شدم ؟

- میخوای از داستان بیارمت بیرون بری یه زن دیگه بگیری ؟

- نهههه ... آقا ... چیکار میکنی؟ چیز بد یاد شوهرم میدی؟ خب خودم پا میشم غذا درست میکنم ..

-آفرین .. یکم کار کن النگوهات نمیشکنه

- تنبل شدم آقا .. دلم می خواد برم سر کار .. آقای شوشو نمیزاره

-آقای شوشو؟

-بله همین آقای شوهرم

-به اون چیکار داری. من میزارم .. برو سر کار .. ولی کار خونه ام باید بکنی .. حقوقتم تو خونه خرج کنی

-نه دیگه .. پولم مال خودمه .. هم تو مسلمونی ؟

-بله .. خب که چه ؟

-خب زن هیچ مسئولیت مالی نداره تو خونه .. فقط باید خرج کنه.

-خب تا الان مگر غیر از همین بوده ؟

- نه ..

-نه و نگمه .. خب دردت چیه؟

- دوست دارم مستقل شم ، پول دریارم عشق و حال کنم

- خب برو دریار .. ولی کار خونه هم باید بکنی

- خسته میشم خب ..

-بچه رو کی میخواد بزرگ کنه؟

-میزارمش مهد

-من هنوزم میگم دیه ارزون تر تموم میشه برات

-هر چی شما بگید آقای نویسنده.

-باید طبیعی باشه. که غیر عمد جلوه کنه

-هیچی به ذهنم نمیرسه ؟ شما چه راهی پیشنهاد میدین ؟

-خشن باشه یا مهربون ؟

-مهربون

-بفرستش تو اعتراضات

-اونقدرام بی رحم نیستم دیگه

-الان این طبیعی ترین راهه

-اصن خودم میرم آشپزی یاد می گیرم

-دوسش داری؟

-به شما چه ربطی داره؟ زنمه .. مادر بچمه !

- الهی قربونت برم آقایی ... غذا چی دوست داری؟

- شما کدبانوی این خونه ای .. هر چی درست کنی من دوست دارم

- ای جان ... تو چشام نگا کن چقدر قلبی شدن

-آفرین .. خوشحالم که قدر هم رو دونستین. یه مورد خوب هم برای من پیدا کنین که باش ازدواج کنم

((با هم))- آقای نویسندههه ...

-جان ها ؟

-شما مجردین؟

- با اجازه کارکترهای دیالوگ بله .. قتل که نکردم

-باشه می گردیم براتون .. چیا دارین ؟

- یه قلب مهربون .. یک کیبرد .. یک شغلکی هم دارم

- با اینا فحشم بهتون نمیدن که .. از آنگولا باید بریم زن پیدا کنیم براتون

- کاش می شد یکی برای خودتون بنویسین از تو کاغذ بیاد بیرون باهاتون ازدواج کنه ..

- اوهوم ، اگر می شد چی می شد ...

#سید_مهدار_بنی_هاشمی

30/08/01

داستانکدیالوگزننویسندهکار
نویسنده ی رمانهای یک عاشقانه سریع و آتشین و پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید