-بلند شو دیگه
-به تو چیکار دارم؟
-پاشو یه چی درست کن بخوریم
-خودت درست کن
-شما رئیسی. استاد آشپزی هستی . من که بلد نیستم
-حوصله ندارم
-خب منم خسته ام از صبح تا شب کار می کنم .. شما هم یکم حرکت بدی به خودت ، کار کنی بد نیست. دست و پات باز میشن
-برو بابا .. زن-زندگی-آزادی
-خب اولی و سومیش هست که .. فقط زندگیش میمونه که پی پی کردی به زندگی ما از تنبلی
-بی ادب .. بزار مهرمو بزارم اجرا
-بزار
-شجاع شدی
-بودم
-پشتت به کی گرم شده ؟
-به نویسنده
-نویسنده ؟
-آره .. همونیکه الان داره این دیالوگ رو می نویسه
-پس منم میرم با نویسنده رل میزنم ..
-برو بزن .. تازه نویسنده میگه ...
-چی میگه؟
-میگه دیه شو بدی ارزون تر درمیاد تا پول مهریشو.
-عجب آدمیه ها ...
-آدم نیست که
-پس چیه؟
-نویسنده ست
-خب نویسنده آدم باید باشه دیگه
-تو این خطوط فرای آدمه ..
-یعنی چیه ؟
-خدای داستانه
-اوووه .. یعنی باید احترام بزاریم ؟
-اگر بزاریم که بهتره ... آقای نویسنده این خانومم غذا درست نمیکنه . چیکار کنم؟
-برو غذا درست کردن یاد بگیر ، خودت درست کن. منت زنت رو هم نکش ..
-ااا .. عجبا. مرد – زندگی – آبادی .. چرا هیشکی طرف منو نمیگیره ؟ من چه گناهی کردم مرد شدم ؟
- میخوای از داستان بیارمت بیرون بری یه زن دیگه بگیری ؟
- نهههه ... آقا ... چیکار میکنی؟ چیز بد یاد شوهرم میدی؟ خب خودم پا میشم غذا درست میکنم ..
-آفرین .. یکم کار کن النگوهات نمیشکنه
- تنبل شدم آقا .. دلم می خواد برم سر کار .. آقای شوشو نمیزاره
-آقای شوشو؟
-بله همین آقای شوهرم
-به اون چیکار داری. من میزارم .. برو سر کار .. ولی کار خونه ام باید بکنی .. حقوقتم تو خونه خرج کنی
-نه دیگه .. پولم مال خودمه .. هم تو مسلمونی ؟
-بله .. خب که چه ؟
-خب زن هیچ مسئولیت مالی نداره تو خونه .. فقط باید خرج کنه.
-خب تا الان مگر غیر از همین بوده ؟
- نه ..
-نه و نگمه .. خب دردت چیه؟
- دوست دارم مستقل شم ، پول دریارم عشق و حال کنم
- خب برو دریار .. ولی کار خونه هم باید بکنی
- خسته میشم خب ..
-بچه رو کی میخواد بزرگ کنه؟
-میزارمش مهد
-من هنوزم میگم دیه ارزون تر تموم میشه برات
-هر چی شما بگید آقای نویسنده.
-باید طبیعی باشه. که غیر عمد جلوه کنه
-هیچی به ذهنم نمیرسه ؟ شما چه راهی پیشنهاد میدین ؟
-خشن باشه یا مهربون ؟
-مهربون
-بفرستش تو اعتراضات
-اونقدرام بی رحم نیستم دیگه
-الان این طبیعی ترین راهه
-اصن خودم میرم آشپزی یاد می گیرم
-دوسش داری؟
-به شما چه ربطی داره؟ زنمه .. مادر بچمه !
- الهی قربونت برم آقایی ... غذا چی دوست داری؟
- شما کدبانوی این خونه ای .. هر چی درست کنی من دوست دارم
- ای جان ... تو چشام نگا کن چقدر قلبی شدن
-آفرین .. خوشحالم که قدر هم رو دونستین. یه مورد خوب هم برای من پیدا کنین که باش ازدواج کنم
((با هم))- آقای نویسندههه ...
-جان ها ؟
-شما مجردین؟
- با اجازه کارکترهای دیالوگ بله .. قتل که نکردم
-باشه می گردیم براتون .. چیا دارین ؟
- یه قلب مهربون .. یک کیبرد .. یک شغلکی هم دارم
- با اینا فحشم بهتون نمیدن که .. از آنگولا باید بریم زن پیدا کنیم براتون
- کاش می شد یکی برای خودتون بنویسین از تو کاغذ بیاد بیرون باهاتون ازدواج کنه ..
- اوهوم ، اگر می شد چی می شد ...
#سید_مهدار_بنی_هاشمی
30/08/01