طلق آبی ... (شعر سپید عاشقانه)

از روی طلق آبیِ جزوه ام

دست خط خودم را میبینم

نام تو را

که به ده سبک خرچنگ و قورباغه نوشته شده

و خط خطی هایم را

نمی دانم نام تو

میان خطوط جزوه آزمایشگاه مقاومت

یا فیزیک

یا تحلیل سازه چه میکند؟

خاطراتمان به جای فرمول های سیالات

 در ذهنم جا خوش میکند در جلسه ی امتحان

قنوت که میخوانم

گاهی اوقات

زبانم پر می شود از نام تو

وقتی میخواهم برایت بنویسم

یک صفحه ی سفید میخواهم و ابزار نوشتن

تا برایت سیاهش کنم

و بفرستمش به ناکجاآباد

که هر ناکجایی، آباد می شود

اگر تو آنجا باشی

چند صباحیست به خوابم نیامدی

دلم برای چند روز خماری بعد از به خواب دیدنت تنگ شده

حتی برای آن لبخندِ ساده ی کاغذی

"سید مهدار بنی هاشمی"

۸ مرداد ۱۴۰۴

پی نوشت ۱: غزه قلبمو مچاله کرده و نمیتونم چیزی ازش بگم . فقط دعا و کمک مالی یادتون نره. دوستانی که میتونن هم کمپین و تولید محتوا و هر چی فکر میکنن مفیده..

پی نوشت ۲: یک صلوات بفرستین فعلا برای ظهور آقا امام زمان و پایان جنگ غزه

پی نوشت ۳: چقدر بده با گوشی پست گذاشتن، اذیت میکنه ها .. خسته نباشید دلاوران

پی نوشت ۴: معلومه از شعر فشار درسی باعث شده من این شعر رو بگم؟ 🤭🙈

برای دست هایت ....