سید مهدار بنی هاشمی
سید مهدار بنی هاشمی
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

ویرگول جان حالت خوب نیست، چیه چیزی شده؟ چرا ساکتی، دوست داری من نباشم تا کنارت باشه کی؟

بسم الله الرحمن الرحیم. سلام دوستان. حالتون چطوره؟ نماز روزه هاتان قبول باشد. عیدتان هم همین طور. تولد آقایمان امام حسن مجتبی علیه السلام، کریم اهل البیت است. من همیشه ایشان را خیلی دوست داشته ام و به نظرم خیلی مظلوم بوده اند. اینکه این همه خوب باشی و آخر هم بهت خیانت کنند. و در جنگ تنهایت بگذارند و مجبور به امضای صلح نامه شوی. اینکه بنابر مصالح و شرایطی که نمیدانیم در آن زمان چه بوده شوهر دختر فردی مثل اشعث - که از مسببین شکست جنگ صفین و تشکیل خوارج بود- بشوی و این زن ملعون غذای سمی بهت بدهد بخوری و آنچنان شهید بشوی و تابوتت را تیر باران بکنند سخت قلبم را می خراشد. عید است آقا جان. شما هم که کریم اهل بیتید. به ما عیدی ای بدهید تا مگر رستگار شویم.

سلام ویرگولم حالت چطور است؟ -میم مالکیت را داشتی؟- اصلا عشق کردی. خیلی وقت بود برای کسی میم مالکیت به کار نبرده بودم. اصلا مرده ام برای میم مالکیت استفاده کردن. می بینی ما بچه هایت-بچه های ویرگول- چه بچه مثبت و سوسول هستیم؟ ما که فقط چشممان به تو است که سالم باشی و درست کار کنی تا محتوا تولید کنیم. تا نسخه صوتی بگذاریم. این روزها روزه بهت فشار آورده گمانم. شش و هشت میزنی. نسخه صوتی پستی را آپلود نمیکنی. نسخه صوتی پستی دیگر را که اصلا نسخه صوتی نداشته پیام می دهی که پاک کرده ای ما ناراحت نشویم و دلیل پاک کردن آن نسخه صوتی چیزی جز پا گذاشتن روی قوانینت نبوده و باز قوانین را برایمان بفرستی که بخوانیم. تو هم خوب می شوی. سختی اش همان صد سال اولش است.

می خواستم از چه بنویسم امروز؟ از همه جا . هیچ جا. همش با هم. شاید میخواستم از این کوچ های متوالی بگویم که دوستان به علت سر شلوغی انجام می دهند. مرا یاد خودکشی دسته جمعی دلفین ها می اندازد. شاید می خواستم از مراسم اسکار و جایزه های شخمی تخیلی اش بگویم. از توجه ویژه هالیوود به مبحث همجنس بازی برای اعطای جایزه ها. از فیلم "وال" که واقعا مذخرف بود که خاک بر سرشان کند. حالا هم کافی ست من همین را بگویم چهار نفر تشویق می شوند بروند ببینند. داستان داستان مردی ست که عاشق شاگرد پسرش می شود و به خاطر او زن و دخترش را ترک میکند. بعد پسرک خودکشی می کند و این موجود افسرده میشود و هی چاق تر و چاق تر می شود و ما اول فیلم با موجودی شبیه به وال یا همان خرس گنده خودمان مواجه میشویم. بعد هم هی داستان موبی دیک را ربط می دهد که شخصیت اصلی اش هم آره و همان گدرز را به شقایق ربط بده بازی در می آورد.

یعنی من مانده ام این آمریکا چرا انقدر روی این مساله دارد سرمایه گذاری؟ نابودی بشر؟ رئیسشان شیطان بهشان امر کرده؟ خدا لعنتش کند که انقدر شیطان است. خدا این احمق ها را هم لعنت کند که انقدر شیطان صفت و برده ی اویند. آن فیلم که هفت تا اسکار برد را هم گرفتم ولی انقدر مذخرف بود که عوقم گرفت تماشایش کنم. به پیشنهاد خواهرم که دیده بودش گذاشتمش کنار. شیف دلیت.

واقعا این روزها هالیوود قیمه ها را ریخته توی ماست ها بعد رویش قورمه سبزی هم ریخته..اه اه .. و یک خورشت قیمه قورمه سبزی ماستی درست کرده برای خودش. شاید به سینمای هند گارد داشته باشید اما سینمای هند خیلی بهتر دارد عمل میکند در این ایام و چهار تا فیلم خوب تولید میکند. سینمای ایران هم که قربانش بروم که مُرید و نوکر سینمای آمریکا و غرب است هم که سابیده به جدول و هر روز شکرتر از شکر میشود. شکر را توضیح ندهم دیگه که بجای چه کلمه ای استفاده کرده ام؟

از آنجایی که این پست گزارش هفتگی است بنابراین ایراد نگیرید اگر از شقایق به گودرز میروم گاهی و از سنبل به سهراب و شرق را به غرب پیوند می دهم. از شگفتانه های دیگر این هفته همین سفر دیروزم با اسنپ بود که پسری جوان و خوشتیپ دنبالم آمد و چون کمی شرق را به غرب مرتبط ساختم و آمارش را درآوردم دیدم دانشجوی رشته ی دامپزشکی دانشگاه فردوسی است و چون از اوضاع پرسیدم گفت 25 تا دختر داریم و 12 تا پسریم. بعد کمی بیشتر احوالش را پرسیدم که گفت یکی از استادهایمان که خانوم هست رویم کراش دارد. گفتم خزعبل نگو. گفت خب کسی که مدام بهم زنگ میزند میگوید بیا شام خانه ی ما، این چیست ؟

گفتم توهم پسرم ، این خطوات شیطنت آمیز است مراقب خودت باش. مگر چقدر با هم صمیمی هستید؟ گفت ما استخر پارتی هم با استادم رفته ایم. خب من که این چیزها برایم تعریف نشده و در کتگوری نسل من چنین چیزهایی نگنجد و مدام مغزم ارور می داد و نوشته ی وات د فاز رویش نقش می بست گفتم خواهر و مادر. استادتان مگر چند سالش است؟ گفت سی این ها. با خودم گفتم شاید خالی میبندد. ولی خب چه دلیلی داشت. می تونست گنده ی دیگری بیاید. می توانست بگوید پسر آرنولد است. یا فرزند خوانده ی بیل گیتس. چرا این را باید میگفت؟ بعد گفت من ماشین زیاد زیر دستم می آید. دوستان ماشین هایشان را می دهند بعضی وقتا دستم تا تست کنم برایشان. گاهی بنز زیر پایم است. گاهی دوج و الی ماشاالله. راننده ی پیستم و مدام در راه تهران برای مسابقات. پرسیدم متولد چندی و چون گفت دقیقا 80 تسلیم شدم و هر آنچه شک و شبهه در ذهنم بود رنگ باخت و گفتم اگر دهه هشتادی ست که هیچ بعید نیست.

راستی گزارش هفتگی می دانید چیست؟ خب اصلا مهم نیست چند نفر میگویید می دانیم. ولی خب منظور من از گزارش هفتگی آن غذاهای آخر هفته است که ترکیب هنرمندانه ی مادرها از آنچه از غذاهای کل هفته مانده است می باشد. سریال آفیس را هم به پیشنهاد یکی از دوستان ویرگولی دیدم چند قسمتش را-به عنوان یک سریال طنز خوب- و با چند بار هاراگیری و پرش از هواپیما بدون چتر هفته را به اتمام رساندم J نمی دانم فهمیدین منظورم این بود که خیلی مزخرف بود این سریال به نظرم یا نه؟ این هم ازین. سریال طنز می خواهید ببیند. 1- فرندز 2- بیگ بنگ تئوری. ما بریم دیگه .. آخر هفته ی خوبی داشته باشین. یا علی

اگر می خواهید رمان هایم را بخوانید روی لینک های زیر کلیک کنید :

پدر عشق بسوزد

یک عاشقانه سریع و آتشین

17فروردین1402

گزارش هفتگینویسندگیروزنوشتهروزمرگیروزمردگی
نویسنده ی رمانهای یک عاشقانه سریع و آتشین و پدر عشق بسوزد - شاعر مجموعه: قشنگترین منحنی سرخ دنیا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید