جایی می شنیدم که انسان باید از خدا بخواهد که انسان های هم فرکانسش سر راهش قرار بگیرند. حال هم فرکانس یعنی چه؟ به نظر من یعنی افرادی با علایق و سلیقه های مشترک. با طرز فکر ها و سبک زندگی های شبیه به هم. میدانید همینکه آدم در جمعی باشد که مفید باشد برایش. یاد بگیرد و آموزنده باشد. حالش خوب باشد و حس مفیدیت به او دست بدهد. حرفی برای گفتن داشته باشند با هم. بتوان مکالمه ای ایجاد کرد با آنها. می شود بودن در محیطی هم فرکانس با او. مثلا ما درین جمع نویسندگی که هستیم حداقل در زمینه ی نوشتار هم فرکانسیم. می نویسیم. میخوانیم. یاد می گیریم. یاد می دهیم. و بودن درین محیط حالمان را خوب می کند. باعث بالندگی و رشدمان می شود. حال این جمع هم فرکانس می تواند در زمینه ی دینی باشد. می تواند در زمینه ی سبک زندگی باشد.می تواند در هر زمینه ای باشد. اصلا اصطلاحی هست که می گوید انسان های هم فرکانس هم را پیدا می کنند.
راستش شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد. بودن در محیطی که از جنس شما نیست. شما در میان جمع و دلتان جای دیگری ست. دلتان کجا می تواند باشد؟ من که می گویم جای آن کسی که هم فرکانس شماست. به چشم هایش نگاه می کنید نقشه ی ذهنش پهن می شود رو برویتان. به کوچه پس کوچه های دلش چنان آشنایید که انگار آن محله را خودتان ساخته اید. می گویید ف می زند زیر خنده. می گویید ت تا تهش را می رود و بر می گردد. هم فرکانسید دیگر.
فرکانس مثل قضیه ی دامنه شنوایی آدم است. خب ما چطور می توانیم با یک مورچه که فرای دامنه ی شنوایی ما صحبت می کند هم کلام شویم؟ مثلا شاید ما عاشق کتاب و سینما عاشق نوشتن و تولید محتوا باشیم ولی مردمی از گروه دیگری از فرکانس و تیپ شخصیتی عاشق کباب و منقل عاشق نوشیدن و تولید دعوا باشند. یا یکی اهل جنب و جوش و دیگری اهل نشستن و تفکر و فعالیت های ذهنی. خب این ها نمی خورند به هم دیگر.
نمی خواهم دسته بندی کنم آدم ها را. ولی خب کبوتر با کبوتر باز با باز، کند هم جنس با هم جنس پرواز. که بخواهم همین ضرب المثل را با توجه به این متن به روز کنم می شود کند هم فرکانس با هم فرکانس پرواز. راستش همه ی ما دنبال آدم هایی هستیم که ما را درک کنند و ما هم متقابلا همراهشان باشیم و بتوانیم حرف هم را بفهمیم. نه تنها حرف ، دغدغه ها ، نیازها ، مشکلات ، کمبودها ، کاستی ها ، قوت ها و خوبی ها. فردی که از جنس خودمان باشد.