فرزانه
فرزانه
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

طوفان

همیشه آرامش‌های قبل طوفان را خوب حس میکنم! مثل ویولن نوازِ آرامی که چند دقیقه فضا را تلطیف میکند، وقتی همه به این ریتم دلنوازِ آرامبخش عادت میکنند؛ یکدفعه گیتار الکتریکی وارد میشود که گند بزند به لطافت فضا!

دقیقا چند روز مانده به اعلام نتایج اولین کنکورم در سال ۹۷، با اینکه واقف بودم چه گَندی به بار آورده‌ام اما احساس آرامش مشکوکی داشتم! می‌دانستم این همان آرامش گول‌زننده‌ی قبل از طوفان است...و شب اعلام نتایج بود که طوفانی عظیم، کشتی آرامشم را در هم شکست و هرچه در ایام مابین کنکور و اعلام نتایج خوشی کرده بودم از حلقومم به بیرون کشید

همان شب کذایی بود که با باور به اینکه آینده‌ام نابود شده است یک بیست لیتریِ پُر، آب‌قوره گرفتم. آه که چه اندازه نادان بودم :(

در حقیقت هیچ طوفانی در کار نبود، این تلاطم کاملا ساختگی بود چیزی بود که باورش کرده بودم خودم برای خودم طوفان ساختم و خودم را در آن غرق کردم!

یک سال در طوفان ساختگی خودم دست و پا زدم! تا اینکه بعد از قبولی کنکور دوم، یک ساحل ساختم و آرام گرفتم! اینها همه ساخته‌ی ذهن خودم بود! من می‌توانستم اصلا دانشگاه نروم و در عرصه‌ای دیگر خوشحال‌ترین باشم! اگر دیدم را بازتر میکردم اگر زندگی را به قبولی در رشته‌ای مشخص محدود نمیساختم؛ شاید اصلا طوفانی نبود و سراسر آرامش بود و آرامش!

درستش این است که ما هر روز زندگی میکنیم و یک بار می‌میریم ولی در حقیقت ما هر روز می‌میریم و شاید یکبار هم زندگی نکنیم! با محدودیت‌هایی ساختگی که خودمان خلقشان میکنیم!

طوفان می‌سازیم و خودمان را غرق میکنیم! به همین سادگی به همین خوشمزگی!

حالا بعد از سه سال که از قبولی دانشگاهم میگذرد بنظرتان چه حسی باید داشته باشم؟ شعف؟ هیجان؟ پیروزی؟ حتی موفقیت؟ خیر! هیچکدام:/

تنها چیزی که حس میکنم سنگینی مسئولیت است بر شانه‌های لاغرم!

امان از ۱۸سالگی! زمانی که در خام‌ترین حالت ممکن، آرمانی‌ترین تصمیم‌های ممکن را میگیریم! بی‌آنکه بدانیم شاید این آغاز طوفانی دیگر باشد نه ساحل آرامش!


آرامشطوفانزندگی
یادداشت‌های روزانه‌ی من از مسیر زندگیم ?
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید