داستان از یک پست در یکی از کانالهای به اصطلاح زرد شروع شد، اسکرین از یک توییت که نوشته بود "متولدین دروغین 31 شهریور، تولدتون مبارک"
منم مثل خیلیای دیگه 31 شهریور به دنیا نیومدم ولی با این استدلال که عقب نیوفتی (از چی و کی، معلوم نیست !) بانکها و اپراتورهای تلفن همراه 31 شهریور بهم تبریک میگن و ژست مشتری مداری به خودشون میگیرن، خوب قطعا این پیامکها برام اهمیت ندارن ( البته اگه 2 گیگ اینترنت رایگان باشه قضیه فرق میکنه) ولی چیزی که ذهنم درگیر کرد این بود که اگه تاریخ تولدم عوض نمیکردن و به اصطلاح خودشون عقب میوفتادم (از چی و کی همچنان سوال اساسی ) بازم من، من بودم ؟ ( یک زمانی گفتن "من، من نیستم" یک جمله فلسفی باکلاس بود !)

خیلی بعید به نظر میرسه که هم سن و سالهای من حداقل یک بار به این مسئله فکر نکرده باشن که اگه در یک کشور توسعهیافته به دنیا اومده بودن الان شرایطشون چیزه دیگهای بود، جدای از اینکه فکر کردن به این مسئله بیفایده است ولی میدونم که داشتین درست فکر میکردین، قطعا شرایطتون فرق میکرد اما واقعیت این که ما حق انتخاب نداشتیم این تازه اول راهه، ما برای رنگ چشمامون، خانوادهمون، محل زندگیمون، معلم و مدیر مدرسه ابتداییمون، اولین نفری که بهمون گفت بیا دوست بشیم و ... هم حق انتخاب نداشتیم . شاید الان بگی اره درسته ولی از یک سنی به بعد تو خودت میتونستی انتخاب کنی، خوب به نظرت کسی که در یک منطقهی خیلی ضعیف به دنیا اومده و از کودکی درگیر اعتیاد و دزدی بوده 15 سالگی چه حق انتخابی داره ؟ 20 سالگی چه طور ؟ یعنی میخوای بگی حق انتخاب کودکی که در یک خانواده متمول و با اصل و نسب که بهترین شرایط زندگی و تحصیل براش مهیا بوده، با حق انتخاب قبلی یکی هستن ؟
به نظر من ما حق انتخاب داریم ولی انتخابهای محدود که شرایط ژنتیکی و محیطی ( که خیلیهاشونم خودمون انتخاب نکردیم) جلومون میزاره.
شاید اگه تاریخ تولدم عوض نمیکردن پیش دبستانی علیرضا منو از سرسره هُل نمیداد و دماغم نشکسته بود یا رفیقهای دبستانی دیگهای داشتم یا با معلم پرورشی راهنماییمون آشنا نمیشدم که ما را دغدغهمند رشد بده یا اصلا سمپاد قبول نمیشدم یا دانشگاههای تهران قبول میشدم و اونجا قصد ازدواج با یک همرشتهایم داشتم یا ... هیچ کدام از این "یا"ها برام عجیب و غیرملموس نیست پس قطعا اگه تاریخ تولدم عوض نمیکردن من، من نبودم یا احتمال خیلی خیلی کمی داشت که دقیقا در همین لحظه این نوشته را بنویسم .
خوب، تغییر دادن فقط 21 روز در تاریخ تولدم تونست این همه احتمالِ تغییر ایجاد کنه، تغییراتی که گاها سرنوشتساز بودن، پس چه طوری بعضیها این قدر با قدرت و غرور حرف از داشتن حق انتخاب میزنند و معتقدن انسان با این توانایی هر کاری میتونه انجام بده ؟
نمیدونم چه قدر با این حرف من هم نظرید ولی قبول این مسئله که ما در انتخاب خیلی از شرایط حساس زندگیمون، گزینههای انتخابی نداشتیم، یک آرامشی از جنس ادامه دادن بدون نگاه به گذشته به من میده، آرامشی که سرزنش در اون دیده نمیشه.
اولین باره که دارم اینجا مینویسم( و خوب الان فهمیدم نوشتن به این سبک چه قدر سخته ) پس بزارید فعلا همین جا تمومش کنم .