دقیقا ده روز مانده به سفر من به قم و شروع دانشگاه ... فکرم مشغوله ... پریشانم ... از رویارویی با تمام اتفاقاتی که در ترم قبل برام افتاد اسمت دختران و پسران دانشگاه و تنش هایی که باهم داشتیم ... بیست واحد تا پایان تحصیل در قم فاصله دارم .. بیست واحدی که نگران بودم بخشی از آن ارائه نشود ولی تمام بیست واحد رو در این ترم برداشتم و اگر بتوانم 20واحد که شامل پایان نامه هم میشه رو پاس کنم آخرین نیمسال حضور من در این شهر طلسم شده برای من است ... و حق بدین که دلم قنج بره برای پایان اسارت 4ساله ی من در این شهر . شبی نیست که در تخت خواب به شبهایی که برای جای خواب به حرم پناه میبردم .. روزی نیست که بشینم پای سفره و یاد کنسروی بیوفتم که قرار بود سه وعده غذای من در یک روز باشه . کارفرمایی که باهاش کار میکردم چند روز پیش بهم پیامی داد و از من خواست شروع به کار کنم اما در جواب گفتم : مدتی است که به خاطر مشکلات روانی و روحی که حاصل اتفاقات گذشته است نمیتوانم مداد دست بگیرم . اون در جواب گفت : امیدوارم بهتر شدن و موفقیتت رو ببینم ... چند شب بعد همسرش بهم پیام داد و ازم درخواست کار کرد و من گفتم : به شوهرتون عرض گفتم که فعلا حالم طوری نیست که بتونم تمرکز کاری داشته باشم . از همسرتون به خاطر اتفاقی که اون صبح در ساختمان افتاد عذرخواهی کنید(کاملش رو در پست های قبل نوشتم اما خلاصه اینه که روزی درراه پله های ساختمان بزرگی که قبلا کار میکردم استراحت کردم و حراست من رو پیدا کرد و مسئولیتش رو به گردن کارفرما انداخت ... و آبروریزی افتضاحی شد)...
چندروز پیش به این نتیجه رسیدم که نمیتونم به خاطر اتفاقاتی که افتاده مدام خوره زهنی داشته باشم و به خودم چاقو بزنم ... تنها راهی که پیدا کردم تماس با 113بود .. به آنها تمام ماجرا را گفتم .. همه ی ظلم هایی که دانشگاه ما در حق پسر های دانشگاه و بیشتر از آن پسر های غیر بومی دانشگاه بود رو گفتم ... اون بعد از مدتی سرچ و تحقیق بهم گفت : موبایل رو روشن نگه دارید تا چند روز آینده باهاتون تماس گرفته میشه ...
در ترم جدید تصمیم دارم کار هایی که این دانشگاه کرد رو در فضای گسترده تری منتشر کنم. اما من ضد دختر نیستم من واقعیت های میدانی را منتشر میکنم . ثابت میکنم بعضی از دختران این دانشگاه چگونه موجب بی آبرویی من و امثال من در بین نزدیکانشان شدند و اگر لازم باشه شواهد و اسامی آنها را لیست و منتشر خواهم کرد ... من ثابت میکنم که بعد از این کار حتی پسر های گرسنه ی جنس مخالف که مدام در حیاط دانشگاه پسر های تنها را به سخره میگرفتند کاری نمیتونن بکنن...