برای رساندن یک مفهوم یا یک پیام خاص، از شیوه های مانند: فیلم، مجلات و جراید، داستان و حتی از شعر استفاده کرد.
اگر من اختیار داشتم، شعر را انتخاب می کردم؛ زیرا با ریتم و آوا، یک مطلب بهتر در ذهن ها نقش می بندد. اگر شاعر بودم, شعر نو یا بحرطویل می نوشتم. چون به نظرم با این شیوه مقصودم را راحت تر می رسانم.
با خودم در آینده سیر می کنم؛ شاید روزی بیاید که من شاعری نامدارشوم. آن موقع در یک پاکت بسیار شیک و شاهپسند، با قاب نباتی رنگ که متن آن به نستعلیق دستنویس شده است، حتی بوی مرکب و خرده چوب های قلم کاتب آن به مشام می رسد، از من برای سرودن اشعاری در باب" مسائل امروز، عاشقانه های جگر سوز و انتقاد دهان سوز" دعوت می کنند. آن وقت دست به خودکار می شوم.
عاشقانه ام شاید اینگونه بود:
چند روزی است که حیران و افسرده ام
چون راه رهایی نیافته ام، مرده ام
تا که رسید آن روز موعود
من بدیدم زلف پر موج تو را
من بگشتم تا بیابم نام تو را
فکر و عقلم از برایت دود شد
این دو چشمانم ز اشکم کم نور شد
روح من ز جسمم دور شد
تو کجا و من کجا و خالق یارم کجا
نقد جامعه هم موضوع خوبی است برای شعر؛ احتمالا این گونه است شعر من:
ای حضرت مسئول
گران است این اجناس جگرخون
وضع جیب و کارتمان گشته دگرگون
شما قول بدادید که زنید تیشه
به این فقر ضمخت ریشه
اما نشد. علت آن چیست؟
آیا کلفت است آن گردن ابن مسئول
یا که درشت است آن پاکت رشوه چرب و پر از پول
خدواند تبارک و تعالی
بنماید ما و شما را
حالا یا هدایت، یا هلاکت یا قضاوت
پس سعی کنیم دگرگونه بیاندیشیم تا بتوانیم مانند افراد بزرگ حرفمان را بیان کنیم.