ویرگول
ورودثبت نام
محمد مهدی نادری
محمد مهدی نادری
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

من سانسورچی ام!

به مادرم نگفتم که خواهر زاده اش در سن ۵۹ سالگی سکته کرد و مرد... چون برای خواهر زاده اش غصه می خورد چون قلب نود ساله اش طاقت درد را ندارد.

به مادرم نگفتم که مدتی است قرص چربی می خورم چون سینه ام سنگینی می کند. چون به فکر و خیال می افتد که بچه اش مریض شده و حتی شاید درد بی درمانی گرفته است و به او نمی گوید.

من سانسورچی ام!
من سانسورچی ام!


به مادرم نگفتم که گوشت کیلویی ۷۵۰ هزار تومان شده است چون آن وقت فکر می کند چه طور بچه اش و دیگر جوانها باید زندگیشان را تامین کنند؟

مادرم از همه چیز راضی است و برای همه مملکت دعا می کند. تلویزیون هم چیزهای بدی در این باره نمی گوید به جز غزه و سیل در آلمان. مادرم برای بچه های غزه خیلی غصه می خورد و گریه می کند برای مردم بیچاره آلمان هم که گرفتار سیل شده بودند خیلی ناراحت بود و می گفت اینها هم بندگان خدا هستند.

از این که برای مادرم نقش یک سانسورچی ماهر را ایفا می کنم خیلی خوشحالم و همین طور می خواهم به این نقش ادامه دهم و تازه فهمیده ام که چقدر در این کار ماهرم.

دوست دارم مادرم ۱۲۰ سال عمر کند و فقط چیزهای خوب بشنود و ببیند. مادرم به اندازه کافی گرفتاری و بدبختی کشیده چرا باید آخرین تصویرش از این جهان٬ این چیزهای غصه دار کننده باشد.

قاعده راست گویی و رک گویی برای پدر و مادرهای پیر کار نمی کند! من و تو درک نمی کنیم چون قلب نسبتا جوانمان تالاپ تالاپ کار می کند. اما به آنها نباید همه چیز را گفت چون دلشان تاب غصه های بیشتر را ندارد و خدای ناکرده بند دلشان پاره می شود.


مادرصداقت و راست گویی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید