(ادامه بحث)
آقای کانمن ( Daniel Kahneman) خلاصه حرفش اینه که ما یک Remembering Self داریم و یک Experiencing Self. اونی که واقعیه دومی است ولی وقتی که می خواهیم در مورد خودمون قضاوت کنیم با اولی قضاوت می کنیم. اینجا است که خیلی ناخالصی ها وارد فرآیند یادآوری میشه که ما متوجه نمی شیم. یعنی واقعا اون اتفاقی رو که برامون افتاده به یاد نمی یاریم. کج و معوج و تحت تاثیر خیلی القائات و ... از بیرون، به یاد می یاریم. او یک سری آزمایش های جالبی رو برای تحقیق در این باره انجام داده است که تو سخنرانیش تو TED میگه. مثلا میگه وقتی که یکی از اوهایو می یاد کالیفرنیا برای اینکه زندگی بهتری داشته باشه و ما میدونیم که خیلی وقتها زندگی بهتری نخواهد داشت، اما اگه ازش بپرسی که زندگیت چه تغییری کرده، میگه خیلی بهتر شده. در واقع او همونی رو میگه که عرف از او انتظار داره که بگه. حتی خودش هم متوجه نیست که احساسش از زندگی در اوهایو و زندگی در کالیفرنیا به درستی یادش نمی یاد! اینو داشته باش
هایدگر می گفت انسان در دوران جدید خودبیگانگه شده. یه وقت هست خودبیگانگی معرفت شناختی مد نظره و مثلا طرف یک عمره دنبال خداست و خدا رو انکار می کنه و نمیدونه که اون چیزی که از واژه خدا اراده می کنه چیه. اما دیگه خودبیگانگی در احساس خیلی نوبره ! نه؟ اینو هم داشته باش
و إن تجهر بالقول فإنه یعلم السر و أخفی . مگر مخفی تر از سر هم داریم؟ بله داریم. یه وقت آدم چیزی درونش هست که از دیگران مخفی می کنه و یه وقت هست که چیزی درونش هست که از خودش هم مخفی میشه. یک احساس ؟ یک معرفت ؟ مگه میشه؟ اگه من یه لحظه کوتاه و خیلی خفیف چیزی رو بفهمم و بعد انکارش کنم یا نادیده بگیرم و بعد یادم بره چه اتفاقی می افته؟ اول نادیده می گیرم بعد چون خفیفه کم کم کمرنگ تر میشه و تقریبا یادم میره. البته نه کامل معمولا. این یکی رو هم داشته باش
یا یک سوال می خام بیشتر گیجتون کنم و بریم تا شماره بعد:
به نظر شما هیچ کسی هست که فکر کنه اگه پولدار بشه دیگه هیچ وقت نمیمیره؟ خیلی باید احمق باشه. نه؟ پس چرا قرآن میگه برخی آدما این جوریند: یحسب أنّ ماله اخلده : فکر می کنه که مالش او رو خالد و ابدی می کنه. یعنی قرآن یک آیه خودش رو اختصاص داده به یک چنین فرد احمقی که هیچ کدوم از ما احتمالا سراغ نداریم؟
ادامه دارد...