اصول کمونیزم و نقد آن
۱۹ - می توان با یک نگاه کلی سه مسئله مهم را در کمونیزم مارکسیستی مورد نقد و بررسی قرار داد:
اول اینکه مارکس و انگلس به این نتیجه رسیده بودند که عامه بشری را نمی توان بواسطه موعظه و نصیحت و پند دعوت به عشق و عدالت کرد پس باید یک گروه فدائی عشق و عدالت مثل فدائیان حسن صباح، در هر اجتماعی به پا خیزند و کمونیزم را بر جامعه تحمیل کنند و بشریت را در عمل انجام شده قرار دهند و چون عشق و عدالت نياز ذاتی بشر است لذا همه آنرا خواهند پذیرفت.
۲۰- مسئله دوم اصالت تکنولوژی در فلسفه مارکسیزم است. یعنی مارکس می پنداشت که تکنولوژی با همه ماهیت مسخ کننده و از خود بیگانه کننده اش در روان بشری اگر از مالکیت فردی خارج شود و عمومی گردد دیگر هیچ ضرر و خطری ندارد و در خدمت عدالت و توسعه عشق است.
≈==============
۲۱- و اما مسئله سوم حذف کامل و ناگهانی مذهب از حیطه عشق و عدالت است. یعنی ماركس بجای حذف ملايان و صاحبان دین خدا بلکه خود خدا و اصول و مبانی دین را از مکتب خود حذف نمود و عشق و عدالت را بی خدا کرد و لذا ایمان که اصل عشق و عدالت است بی ریشه شد.
۲۲- در واقع کمونیزم مارکسیزم یک کمونیزم جبری - تکنولوژیکی و الحادی است. بنظر ما این سه نقطه ضعف مکتب مارکسیزم می باشد که آنرا به انقراض کشانید.
آنچه که موجب ارتکاب مارکس به این سه خطای عظیم شد غایت عشق او به عدالت بود و شتاب او برای تحقق عدالت ناب در جهان با حفظ همه دستاوردهای علمی - فنی قلمرو ستم و جهل.
او دلش نیامد از تکنولوژی بگذرد و تصور یک جامعه عادلانه مبتنی بر طبیعت در ذهن او نمی گنجید. علتش هم این بود که او از طریق فلسفه به عدالت رسیده بود . و از دین هم آنچه که در مسیحیت می دید کمترین نقطه روشنی نمی یافت که آنرا حفظ کند و حق هم داشت متاسفانه او از اسلام و مذهب تشیع هیچ نمی دانست. او با حقیقت یگانگی فقط در فلسفه هگل آشنا شده بود که فلسفه ای در واقع بی خدا بود و خدای هگل یک ایده مطلق و مترادف نیستی بود.
او خود مؤمنانه زیست و چون ابوذر غفاری در غربت و تبعید از گرسنگی کل خاندانش را از دست داد و خود نیز در فقر و بیماری حاصل از آن جان سپرد در قلب لندن و در اوج اشتهار.
استاد علی اکبر خانجانی
حکمت نوری ص ۸۱ ، فلسفه کمونیزم