امروز کتاب جدیدی رو که دیشب برای عوض کردن حال و هوام خریدم رو شروع کردم به خوندم. البته همچنان هم مشغول خوندن هستم. این کتاب راجع به استراتژی و بازاریابی هنر هست. در ابتدای هر سرفصل جدید، یک نقل قول از بزرگان هنر یا ادبیات و رشته های دیگه که در ارتباط با هنر بودن نوشته شده. یکی از این جملات برای من خیلی جذاب بود. چرا که به موضوع مطالعات اخیر من که راجع به ذهن و مکانیزم اون هست مربوط می شد. این جمله این هست:
"ذهن بر تخت خود نشسته است و می تواند درون خود بهشتی از جهنم و جهنمی از بهشت برپا کند.
میلتون، بهشت گمشده"
من کتاب بهشت گمشده رو نخونده ام، اما کتابهایی که در این اوخر مطالعه کردم، بیانگر این قضیه بودند که زندگی ما، زندگی فعلی ما، ناشی از تاثیرات و قوانینی هست که ذهن ما پذیرفته. مهم نیست که چقدر این قوانین درست و خوب باشن، تنها چیزی که مهم هست اینه که ذهن شما اون ها رو باور داره و برای انجام امور زندگی از این قوانین تبعیت می کنه.
وقتی این جمله رو خوندم با خودم فکر کردم که من در جهنم زندگی می کنم یا بهشت؟ طبیعتا همه ما دوست داریم که در بهشت زندگی کنیم، چون بهشت نمایانگر وفور نعمت، راحتی، آسایش و سلامتی و حال خوب هست. ولی آیا واقعا در بهشت زندگی می کنیم؟
قوانینی که ما اونها رو پذیرفتیم و با پایبندی به اونها زندگی می کنیم، چه ثمری برای ما داشتن؟ آیا زندگی شما اونطور که می خواید خوب هست یا واقعا برای خودتون یک جهنم به پا کردید؟
شاید بد نباشه که بازنگری ای به قوانین ذهنی خودمون داشته باشیم و ببینیم که چه چیزهایی رو باور داریم؟ آیا قوانین بهشت رو در زندگی حاکم کردیم یا داریم عین یه جهنمی از عذابی که ذهنمون برای ما ساخته رنج می کشیم؟
به این مطلب فکر کنید، امیدوارم که بتونم چکیده ای از چیزهایی که به تازگی در این مورد خوندم رو با شما به اشتراک بگذارم.