mahboobeh khademiدرباشگاه محتوا·۷ سال پیشتجربه ای از یکماه نوشتن! امشب 30 امین پست وبلاگی رو می نویسم و در عمل، چالش 30 روز وبلاگنویسی من به پایان می رسه. تا به حال چنین تجربه ای در نوشتن نداشتم و خوشحالم که این کار رو انجام دادم. 30 روز و یا به عبارت بهتر 30 شب...
mahboobeh khademi·۷ سال پیشدستخطامشب دخترخاله ام که کلاس سوم هست خونه مون بود. وقتی داشت تمرین های ریاضیش رو حل می کرد متوجه شدم که دستخط خیلی ریزی داره. اغلب بچه هایی که دستخط ریزی دارند یه سری مشکلات در خانواده شون وجود داره و این یه جور نمود کوچکی اون بچه است. کوچکی نه از لحاظ ظاهر، بلکه ارزش.کودکی که مورد انتقاد خانواده اش قرار بگی...
mahboobeh khademi·۷ سال پیشگرفتار در تله! تا به حال شده با فردی آشنا بشید که دچار مشکل بوده و نیاز به کمک داشته؟ قطعا برای بسیاری از شماها این اتفاق افتاده. هر کسی هم به نسبت توانش کمک می کنه تا اون مشکل رفع بشه و دوستش یا فامیلش و یا حتی در ابعاد گسترده تر، هم وطن، هم کیش و یا هم نوعش به اون مشکل غلبه کنه و موفق بشه. از حل و فصل مشکلات مالی بگیر، تا رفع و رجوع اختلافات...
mahboobeh khademi·۷ سال پیشامروز... امروز 29 بهمن ماه بود. همان اول صبح کاممان را با خبر از جاده منحرف شدن یک اتوبوس مسافربری تلخ کردند. اما بعد وقتی به شبکه های مجازی سرک کشیدم، همه روز عشق ایرانی را پاس می داشتند و از می و معشوق سخن می راندند. چند ساعت گذشت و ناگهان در بهت همه و شادی های عاشقانه، خبر رسید که یک هواپیمای مسافربری با کوه دنا برخورد کرده و تمام 66 م...
mahboobeh khademi·۷ سال پیشوقتی عاشق کارت باشی! امشب تصمیم گرفتم که برای پسرخاله ام که درباره ی بسته بندی محصولاتش باهام صحبت کرده بود، چند تا طرح بزنم. البته که فرم بسته بندی رو با جستجو در سایت های دیگه پیدا کردم. و امشب هم مشغول ساخت ماکت هاش شدم که بتونم بهش نشون بدم و تویجهش کنم که اگر این فرمی طراحی بشه، چه مزیت هایی داره و بعدا که انتخاب کرد، سر قیمت ها بحث کنیم. طرح هایی که انتخاب کرده بودم رو روی صفح...
mahboobeh khademi·۷ سال پیشتمرینی برای بودن در زمان حال در پست های قبلی درباره زمان حال گفتم و الان در این پست می خوام راهی رو معرفی کنم تا بتونید کمی بیشتر در زمان حال زندگی کنید. راه بسیار ساده ای هست که حتما می تونید هر زمانی انجام بدید. زمانی...
mahboobeh khademi·۷ سال پیشمن هنوز امید دارم... همیشه این روزها که می رسید، سر از پا نمی شناختم. با کلی ذوق کودکانه آویزهای کاغذی رنگ و وارنگ و کلی بادکنک می خریدم و با خودم می بردم مدرسه، تا برای تزئین کلاس استفاده کنیم و پیروزی انقلاب رو جشن بگیریم. شب 22 بهمن با اینکه هیچ یک از همسایه ها این کار رو نمی کرد، من و خواهرم می رفتیم روی پشتبام و الله ا...
mahboobeh khademi·۷ سال پیشامروز در مدرسه امروز برای یک جلسه که در یک مدرسه متعلق به اتباع کشور افغانستان برگزار می شد به عنوان مشاور شرکت کردم. البته این دومین بار بود که به عنوان مشاور در جلسه ی اولیاء و مربیان شرکت می کردم. بار اول خیلی به من لطف داشتند و من رو خانم دکتر صدا می زدند. البته بعد از جلسه با معاون مدرسه صحبت کردم و توضیح دادم که دکتر نیستم و صرفا بخاطر تجربه ای...