ویرگول
ورودثبت نام
آرزو بیرانوند
آرزو بیرانوند
خواندن ۵ دقیقه·۱ ماه پیش

ترانه هایی نسبتا قدیمی

این اشعارو سال ۸۵ یا ۸۶ توی وبلاگم نوشته بودم یه اقایی زحمت کشیدن اونارو بازنشر کردن ،خیلی ازشون ممنونم،و ممنونم از دوستانی که هوای کارهای گذشته منو دارن و حمایتم میکنن🍁⚘️⚘️⚘️🌹🌹🌹🥀🥀
این اشعارو سال ۸۵ یا ۸۶ توی وبلاگم نوشته بودم یه اقایی زحمت کشیدن اونارو بازنشر کردن ،خیلی ازشون ممنونم،و ممنونم از دوستانی که هوای کارهای گذشته منو دارن و حمایتم میکنن🍁⚘️⚘️⚘️🌹🌹🌹🥀🥀


-
صفحه ای برای انتشار اشعار شاعران گمنام.نام هرشاعر در شعر قید میشود
درباره
...
...
نوشته تازه
شعر و ادبیات
اثر دیگران محمدرضا

اشعاری زیبا از خانوم بیرانوند

"دنیای من بدون حضورت جهنم است
یک خواب وحشت آورِ با زجر توأم است

دور از تو خُرد می شوم از اینکه بین شهر
می بینم عاشقانه دو تا دست در هم است

زل می‌زنم به عکس تو و ابر می شوم
هر شب بساط گریه برایم فراهم است

از حال و روز خویش نگفتم به هیچ کس
در من هزار حرف نگفته مجسّم است

محتاج ... دیدن ادامه ››
لحظه‌ای پیشخواندمدوست‌دارمنظردهی
شعر و ادبیات
اثر دیگرانمحمدرضا (mahshar666)

چندین ترانه زیبا از وبلاگ بلاگفا خانوم آرزوبیرانوند را به اشتراک میگذارم....


اون که این روزا به خاطرش داری ، روی ابرا خونه می سازی ، کیـه ؟

هر دومون خوب می دونیم از این به بعد ، نفـرِ سوم این بـازی کیـه !

می دونم ! یه تازه وارد اومـده ! بیـا تا بهونـه دستِ هم ندیـم

وقتشـه که مشتتـو وا بکنی ! هردومون این بازیو خوب بلدیـم

این نمایش ، دو تا بازیگـر داره ، یکی دل می ده ، یکی دل می گیره

نمی مـونم تا تماشـاچی باشم ، دیگه پام به سمتِ عشقت نمی ره !

حیفِ اون همه صداقت که همش ، با وجودِ آدمـی مثلِ تو مُـرد

چی بگم تا نفرتو حس بکنی ، حیف دستام که به دستات گِره خورد !

فک نکن ستـاره ی بازی شدی ، فک نکن که رفتم و تمـوم شده !

تا ابد یادم می مونه که چطور ... لحظه های زندگیم حروم شده !

تو رو بهتر از خودت می شناسمو ... واردم به همه ی زیر و بمت !

واسه انتقام من آماده باش ، با همین ترانه ها می کُشمت !

....
شعر دوم


کدوم ابرو بغل کردی بباری

که هر شب پنجره می‌شه حریصت

تموم شهر زیر آب رفته

ونیز خوابیده توو چشمای خیست

مچاله می‌شی تنهایی روو تختت

یه نخ گریه، یه پاکت شب نخوابی

توو باد سرد پاییزی شبیه

لباس بی‌قرار روو طنابی

کسی چشم انتظارت نیست این‌جا

به دنبالت نمی‌گرده نگاهی

قطارت راه افتاده ولی تو

بلیتِ گمشده توو ایستگاهی

تماشا کن ازت چی ساخته دنیا

که حتی دیگه احساسی نداری

قمار زندگی رو دست آخر

داری می‌بازی و آسی نداری

یه هفته س از اتاقت جُم نخوردی

می‌جنگی با خودت توو انفرادی

چقد خسته کننده‌س حال و روزت

مثِ خمیازه‌ی غیر ارادی

خودت رو می‌زنی آروم بگیری

خودآزاری ولی حال خوشی نیست

یه روز می‌فهمه اون‌که از تو دل کَند

خیانت کمتر از آدمکشی نیست...
.....

یه چن وقته که حال من خوب نیست

دلم خیلی تنگه واسه دیدنت

واسه خنده های پر از دلهره‌ت

واسه اخم‌ها و نخندیدنت

می‌ترسم از آینده‌ی مبهمم

می‌ترسم پر از روزای سخت شی

چقد تلخه وقتی یقین می‌کنم

تو با من نمی‌تونی خوشبخت شی

خودم گفته بودم بری تا یکی

بیاد حال و روزت رو بهتر کنه

خودم گفته بودم! چرا پس خودم

نمیتونه دوریتو باور کنه

من و تو که دیوونه‌ی هم شدیم

یه‌چن‌وقته دنبال هم نیستیم

چقد سخته هرکی رو دیدم بگم

تمومه! نه ما مال هم نیستیم

همین لحظه، هر روز، هر ثانیه

دلم تنگ میشه ولی برنگرد

ببین مصلحت اینه تنها بشیم

همین "مصلحت" ما رو بیچاره کرد

من امروز دستاتو ول می‌کنم

که فردا کنارم نیفتی زمین

یه وقتایی باید بذاری بری

ببین عشق یعنی دقیقا همین!

#آرزوبیرانوند



....

مواظـب باش دلبنـدم ...

دارم می افتم از چِشمـت ، مثِ بـرگای پائیزی

ولی یادت نره روزی ... به یادم اشک می ریزی

منو بِسپر به دستِ باد ، همون بی آشیـون مست

سراغم رو بگیر از خاک ، تهِ یه کوچه ی بن بست

مثِ تقـویم دل مرده ، ورق خوردیـم و فهمیدم

حقیقت دور بود و من ، تو رو نزدیـک می دیدم !

توُ این دنیای وارونه ، دروغ و عشق همـزادن

همونا کـه تو رو بـردن ، جنونو یادِ من دادن ....

پشیمونی توُ کارم نیست ، دارم می رم ، بدونِ تو

توُ این روزای گیج و گم ، فقـط یادت نره اینـو :

حواسـت نیست ، سـرت گرمه !! همین دلواپسم کرده

مواظـب باش دلبنـدم ... زمستـونا ، هـوا سـرده

......

به بند بند ِ نگاهش ضمانتی که نبود ...

به چشم های کمندش اسارتی که نبود ...

قسم به بخت سیاهم ... قسم به این غزلم

که سوختم به هوایش ... حمایتی که نبود ...

به جرم عشق عظیمی که در وجود ِ من است ...

به دادگاه ِ دو چشمش عدالتی که نبود ...

چه حرف ها زده شد پشت زخم های تنم ...

به جز پزشک معالج ... عیادتی که نبود ...

میان ذکر تو بودم ... که باز خوابم برد ...

و صبح آمد و با آن اجابتی که نبود ...

من عقربی شده ام در میان آتش دوست ...

و آه می کشم از این رضایتی که نبود ...

میان کوچه ی فکر و خیال پرسه زدم ...

به پشت هر قدمم جز حماقتی که نبود ...

درست نقطه ی جان را اجل نشانه گرفت ...

و شهر همهمه شد با جنایتی که نبود ...

و حیف چشم پلنگم به ماه ِ تو نرسید ...

شکایت از چه کنم؟از لیاقتی که نبود ...

.....
علف هرز
علفِ هرز !

پشتِ این نگاهِ روشن ، شبـح و ... دو روئیـه !

آینه هم دیگه می دونه ، خنده هام مصنوعیه !

می دونستم ! عشقِ پاکم ، واسـه تو خیـلی کمـه !

تو یه شاهزاده می خواستی ! نه دلی که پُـر غمه ...*

خـودِ واقعیمـو کُشتم ، تا توُ زنـدگیـم بمـونی

تا بگی برات عزیـزم ! بگـی بی من نمی تونی !

ریشـه های بـودنم رو ، به هـوای تو سوزوندم

از گذشته هـام بریدم ! علفِ هـرزِ تو ... موندم !

تو رو دارم ! اما بی من ! لحظه هام پره عذابـه

مثِ دلقکا ، عزیزم ، زنـدگیـم ! پشتِ نقـابـه !

بسمه این بندگی ... این همه دوز و کَلَـک

بگـو عاشقِ منی ؟ یا دروغ و صـورتک ؟!

....

عشقیادت نرهشبآرزوبیرانوندmahshar666
من به غمگینترین حالت ممکن شادم...نویسنده،خواننده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید