آرزو بیرانوند
آرزو بیرانوند
خواندن ۱ دقیقه·۲۴ روز پیش

فاتحه

انجمن شعرو ادب رها
انجمن شعرو ادب رها


فاتحه

"کفن کفن همه ام را به گور پیچیدی
درون سینه تنگم علاقه را دیدی؟

بدون فاتحه رفتی ، دوباره من مُردم
تو از شکستن این دل چرا نترسیدی؟

تبر تبر به تنم خون بهای تردید است
برای این دل بی طاقتم چه تبعیدی

ز رفتنت به دلم ناله های سوزان است
مکن خزان دل من که را که نور امیدی

هنوز خفته ام اینجا میان قبرستان
به زیر لوحه ی سنگی که تو تراشیدی

بتاب بر تن این گور و روشنایی بخش
تویی که در شب این دل طلوع خورشیدی

شرر زدی به دلم ناله ام فراوان شد
به غربت و غم و شبگریه ام تو خندیدی

نفس نفس دل من شعله های سوزان است
بگو میان آن همه سوز و شرر چه میدیدی؟

دلم ز شوق وصال تو ارغوانی شد
ز خویش از آنچه بیامد سرم تو پرسیدی؟

از عرش تا به زمین، در میان شک و یقین

چرا به جور تو بر من نبود تردیدی؟

اگرچه قابل و درخور نبوده است این می
ولی تو کاش نیمه پُر را به جام میدیدی.

دلشعرغمگینشاعرارزوبیرانوندارزوبیرانوندآرزوبیرانوند mahshar666
من به غمگینترین حالت ممکن شادم...نویسنده،خواننده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید