Mahshid Haghighat
Mahshid Haghighat
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

تجربه‌ی مشترکِ کمال‌گرایی

این هفته در پادکست آینه فکرها و تصاویر آشنایی برای من زنده شد که مربوط میشد به زمان‌هایی که در مسیر حرفه‌ایم به یک کارِ چالشی یا مشتریِ چالشی برمی‌خوردم و برایم بسیار مهم بود که بتوانم بهترینِ خودم باشم و کارم را به بهترین نحو ممکن انجام دهم اما در مقابل اِنقدری استرس و اضطراب داشتم که اتفاقاً من را از کار کردنِ عادی هم می‌انداخت! و گاهی در نهایت هم نتیجه خیلی سطح پایین‌تر از مواقع عادی میشد...

به نظر من چیزی که ما را در مواقعِ این‌چنینی فلج می‌کند در واقع ترس است نه اسم خشگلی که همه روی آن می‌گذارند، کمال‌گرایی! ، حالا منابعِ ترس هر انسانی با انسانِ دیگر متفاوت است اما قریب به 100 نفر از مراجعانم دلیلشان ترس از قضاوت شدن بود... و باز هم به نظر من این ترس هم از آن جایی نشات می‌گیرد که اتفاقاً خودِ ما در چنین شرایطی دیگران را قضاوت می‌کنیم و آن‌ها را با خط کش خودمان می‌سنجیم و در یک قفسه جا می‌دهیم و یک برچسبِ بزرگ هم روی آن می‌زنیم تا خدای ناکرده مجبور نباشیم بارِ دیگر زحمتِ فکر و تحلیل کردنِ این آدم را به جان بخریم!

استدلالم برای این موضوع هم این است که هر انسانی دنیا را از پنجره‌های مختلفی که از کودکی خودآگاه و ناخودآگاه ساخته می‌بیند، این پنجره‌ها جنس‌های مختلفی از جمله باورها، ارزش‌ها، انتظارات، شناخت‌ها و ... دارند و ما با دیدنِ صحنه‌ای، گوش دادن به صدا یا صحبتی، لمس کردنِ چیزی، چشیدنِ طعمی یا بوییدن عطری، به آن نتیجه‌گیری‌های کلی که قبلاً از آن پنجره‌ها رد شده وصل می‌شویم و لازم نیست بیش از این cpu بسوزانیم! پس وقتی من این پنجره‌ها را در درون خودم ساخته‌ام یا ساخته شده‌ است، همانطور که دیگران را از این پنجره‌ها رد می‌کنم خودم را هم رد می‌کنم دیگر... و تمامِ تلاشمان این است که جوری که خودمان را می‌بینیم کاملاً منطبق با پنجره‌هایمان باشد و یک سانت این طرف و آن طرف‌تر نباشد وگرنه به خودمان هم احساس بدی پیدا می‌کنیم. اما غافل از این که این پنجره‌ها به دست انسان ساخته شده و پر از اشکال است، از طرفی، چه کسی گفته پنجره‌ای که ساخته شد دیگر نمی‌تواند تعمیر یا تعویض شود؟

پس بهتر است از این به بعد، قبل از اینکه دیگران یا خودمان را در یک جعبه کنیم و برچسبی روی آن بزنیم کمی فکر کنیم که از کجا معلوم این پنجره‌ام در حال حاضر سالم باشد ؟ شاید نیاز باشد کمی جنسش را، ابعادش را، یا حتی رنگش را تغییر دهم، تغییری که بهتر شدنِ من به عنوان یک انسان کمک کند، یا حتی اگر برای دیگران نمی‌خواهم بهتر شوم لااقل جوری تغییرش دهم که حالِ خودم بهتر شود...

برگردم به موضوع داغِ کمال گرایی که کمال‌گراها از آن به عنوان یک امیتاز یاد می‌کنند؛ البته که من مخالفِ با کیفیت کار کردن نیستم اما وقتی این استانداردها به جای حرکت دادنِ ما و کمک به بهتر کردنِ ما، ما را عقب می‌رانند و حالمان را بدتر می‌کنند شاید باید تحلیل‌هایی در روانمان صورت بدهیم تا بفهمیم چرا ما چنین پنجره‌هایی ساخته و دو دستی به آن‌ها چسبیده‌ایم؟ چه چیزی ما را مجبور می‌کند این چنین از عملکردِ متوسط بترسیم؟ یا از اینکه در چشم دیگران چطور دیده می‌شویم؟ آیا این ترس‌ها کمک کننده‌اند یا فلج کننده؟ آیا اصلاً، این اتفاق‌هایی که از آن‌ها می‌ترسیم واقعی هستند؟ چند درصد احتمال دارد ترس‌های ما محقق شوند؟ یا خودمان عاملی می‌شویم تا با دست خودمان این ترس‌ها را رقم بزنیم؟!

بله، متاسفانه خیلی از مواقع هست که ما درگیرِ ترس‌های بیش از حدی می‌شویم که توجیه منطقی ندارند و آن قدر ما را فلج می‌کنند تا اتفاق بیفتند، در واقع ما با تلاش نکردن یا کم تلاش کردنمان دقیقاً آن‌ها را رقم می‌زنیم و به همین دلیل است که مواقعی که کارهای مهمی داریم معمولاً همه چیز جذاب‌تر از کارِ ما می‌شود، خوابمان بیشتر می‌شود یا خودمان را به کارهای دیگری مشغول می‌کنیم تا از اضطرابِ این فکرها و ترس‌ها بکاهیم. و راه کار این است که ترس‌ها و افکارمان را زیر سوال ببریم و از نتایج آینده برای تَشَر زدن به خودمان استفاده کنیم حالا هر کس به روش خودش می‌تواند این کارها را انجام دهد...

این بود تداعیاتِ من از جلسه‌ی کوچینگی که با مراجعم داشتم که مسئله‌ی اتلاف زمان داشت، شما چی؟ تجربه‌ی مشترکی داشتید تا درموردش بیشتر گپ بزنیم؟

کمال گراییوسواس فکریاهمال کاریکوچینگترس از قضاوت
سلام من مهشید حقیقتم، کسی که دغدغه‌ی اصلیش بهبود، رشد و توسعه‌ی خودشه و در این راه دوس داره به دیگران هم کمک کنه. اولین خروجی اصلیم هم کتاب گردبادِ رشد هست که خوشحال میشم بخونید و نظراتتونو بهم بگید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید