ویرگول
ورودثبت نام
Mahyar Qorbani
Mahyar Qorbaniادمی غرق در مفهوم زندگی
Mahyar Qorbani
Mahyar Qorbani
خواندن ۱ دقیقه·۱۰ ماه پیش

حسِ عجیبه بی حسی

آیا تا حالا اینجوری شدی؟ یه جورایی مثل باتری تموم شده باشی. نه حوصله خندیدن داری، نه گریه کردن، نه حتی فحش دادن به دنیا. فقط میشینی و خیره میشی به دیوار یا صفحه گوشی، انگار زندگی یه فیلم بی سروته که داری از بیرون تماشاش میکنی.

گذشته:فک میکنی به همه چیزایی که روزی برات مهم بودن. مثلاً اون رابطه قدیمی که فکر میکردی تمومش میکنی میمیری، یا اون شغلی که حسابی براش استرس میگرفتی. حالا میبینی و میگی: «خب که چی؟ اصلاً اینا چی بودن؟». انگار یه غریبه از خودت گذشته حرف میزنه.

آینده :بعدشم میری سمت چشم انداز آینده. ولی اینجا دیگه مِهِ غلیظه! هیچی مشخص نیست. نه یه هدف واضح، نه یه حس هیجان. حتی ترسِ مبهم هم هست، ولی اونقد کرخت شدی که نمیدونی از چی باید بترسی. همه چیز به نظر پوچ میاد، مثلاً بازیای بچگانه که یهو بزرگ شدی بفهمی قواعدش مسخره بودن. حالا چی؟راستش این فاز، مثل هواسنگینی بعد از طوفانه. شاید مغزت داره خودش رو ریکاوری میکنه، یا شاید داری آماده میشی بری یه فصل تازه. مهم اینه که بدونی این حالت «مَرده بادی» همیشگی نیست. یه روز ازش میپری بیرون، یا شاید هم کم کم آب میشه و میره. تا اونموقع، به خودت سخت نگیر. گاهی دنیا رو بذار همینجور پیش بره، بعداً میفهمی چرا این مرحله لازم بود.

پ.ن: مگه غیر از اینه که همهمون توی این دور باطلِ بی، حسی، یه روز به خودمون میایم و میگیم «خب، دیگه بسه. بریم یه قهوه بخوریم!». 😄☕

بی حسیروزمرگیخودشناسی
۴
۰
Mahyar Qorbani
Mahyar Qorbani
ادمی غرق در مفهوم زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید