چند وقتی میشه با موضوعات نورساینس یا همون علوم عصب شناسی آشنا شدم و متوجه شدم مغز برای راحتی خودش یه سری چیزهارو توی قفسه های دم دستی میچینه و اگر مشتری بیاد سریع میده بهش و یه سری چیزها رو توی انبار میزاره
حالا مشتری کیه؟
تمام کارهای روزانه من (تمام زندگی من)
توی قفسه چیه؟
راه حل های دم دستی، تعویق، تعلل، ولش کن، مهم نیست، بعداً، از شنبه و...
توی انبار چیه؟
درست کردن، همین الان، زنگ زدن به تعمیرکار، رفتن به تعمیرگاه، عمل کردن، نه گفتن و...
مشکل چیزایی که توی قفسه هست چیه؟
اینه که پیامد دارن، درد دارن، تاثیر منفی داره، حال بد داره، تحمل داره، اذیت شدن داره، شکایت داره، ناراحتی داره و...
اما انبار موضوع فرق داره، تو میری از انبار میاری که حلش کنی، که دیگه این پیامدها برای بازه زمانی طولانی مدت باهات همراه نشن، برای اینکه آرامش(ظاهری) الانت رو که توی قفسه هست فدای آرامش طولانی مدت که نمیتونی ببینیش نکنی
حالا من کشف کردم نزدیک به سی سال میشه که سبک زندگیم همین شکلی هست
اونایی که منو از نزدیک میشناسن از وضعیت ناخنهای شصتت پاهام خبر دارن، توی گوشت رفته بود و با هر ضربه ای که میخورد من یهویی عین خرس تیر خورده میفتادم روی زمین، یه هفت هشت ده سالی میشد که با وضعیت خرابش کنار اومده بودم، یا بهتره بگم صورت مسئله رو پاک کرده بودم، تا اینکه هفته پیش رفتم جراحی کردم و جفتشو از ریشه درآوردم
فهمیدم من ناخواسته حجم قابل توجهی از ظرفیت مغزم معطوف به پاهام هست در زندگی روزانه ام، چه موقع راه رفتن، چه موقع نشستن، چه توی جلسه، چه سر کلاس، چه روی تخت، خلاصه همه جا من ذهنم درگیر این بود این ناخن نخوره به یه جا دوباره درد بگیره یا حتی خون بیاد...
تازه بعد از پاهام بود که فهمیدم کلی از ظرفیت مغزم درگیر چیزایی هست که من با وضعیت خرابش کنار اومدم و به قفسه های مغزم رجوع میکردم برای حل کردنشون مثلاً:
+ کلید و پریز خونه قلق داره، باید یه ذره بیشتر فشار بدم
+ در ورودی خونه قلق داره، بعد از کلید انداختن و کشیدن باید پایین در رو با پا ضربه بزنم
+ کلاج ماشین قلق داره و باید وقتی فکر میکنم به ته رسیده دوباره فشار بدم و بیشتر بره پایین
+ صندلی محل کار قلق داره، باید اول تکیه بدم بهش و یه کوچولو وزنم بندازم روش تا قفل کن صندلی آزاد کنه
+ ساعت دیواری خونه باطری نداره چند ماهه و میگم ساعت گوشی و ساعت مچی که هست فعلا
+ ناخن شصت پام درد میکرد ولش کرده بودم و هزاران چیز دیگه
همهی اینا قلق هایی هستن که مغز مارو پر کردن درحالی که میتونن براحتی حل بشن
فقط کافیه لذت و آرامش مقطعی که از دیدن قفسه ها میگیریم رو با لذت و آرامش دائمی رفتن به انبار و خروج از اون داریم رو کنار هم ببینیم و انتخاب کنیم قفسه؟ یا انبار؟