محمدعلی موسوی
محمدعلی موسوی
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

دوباره می‌خواهم بنویسم

بیش از یک سال از آخرین نوشته‌ام در ویرگول می‌گذرد. دوباره نوشته‌ام را مرور کردم واقعا بوی خودم را می‌داد ولی خیلی چیزها از آن موقع تا الان تغییر کرده است. بیش‌تر از هر چیزی آخرین جمله‌ام را دوست دارم‌ «...نمی‌توانی تصور کنی در آینده به کدام سو خواهی رفت...» اگر بخواهم روده درازی بکنم باید کلمات و جمله‌های بسیاری را برای همین تک جمله‌ام بسوزانم؛ ولی بعید می‌دانم این کارم چندان فایده‌ای داشته باشد.

در ابتدای آن نوشته از وبلاگ شخصی‌ام گفته بودم. اما حالا به علت تمدید نکردن از دسترس خارج شده است. زمانی فکر می کردم می‌توانم منظم بنویسم و حاضرم برای آن هزینه کنم و یا حتی هزینه‌ای که کرده‌ام و قرار است بکنم مرا به نوشتن بیشتر وا می‌دارد ولی تصورش را نمی‌کردم زیر پرونده‌های باز بسیار جنازه‌اش را دفن شده بیابم.

واقعیت آن است که فعلا حرف و سخن چندانی برای نوشتن ندارم، ولی با خودم گفتم بیا و کمی کیبورد به دست بگیر و جملاتی را دوباره بنویس. البته مدام با خودم می‌گویم آیا حرفی برای گفتن دارم؟ در زمانه‌ای که بسیاری از ما در هر زمینه‌ای اظهار نظر می کنیم و جامع الاطراف بودنمان را به یکدیگر ثابت می‌کنیم شاید حرف نزدن و ننوشتن خودش تصمیم هوشمندانه‌ای باشد؟ اما با خودم گفتم بد نیست مدتی را هم سعی کنم به بهانه‌ی‌ نوشتن، درباره‌ی عالم و آدم بگویم. امیدوارم بهانه‌ی خوبی برای غلبه بر کمال‌گرایی باشد.

درباره‌ی چه می نویسم؟

احتمال زیاد بخشی از نوشته‌هایم را به شرح برخی ایده‌هایم اختصاص بدم، اندکی هم درباره‌ی کتاب‌هایم و کمی هم درباره‌ی موضوعات مختلف.

خوش دارم ایده‌هایم را - که برخی از آ‌ن‌ها را به شدت دوست می‌دارم - در میان بگذارم، حس می کنم بیان ایده‌ها هرچند عملی نشده باشند، به رهگذری که از این میخانه می گذرد جرقه‌ای برای انجام کاری بهتر بدهد. هر چند من نتوانستم آن‌ها را عملی کنم اما شاید کسی پیدا شود تا راهی برای عملی کردن آن پیدا کند.

سر گذشت نامهنوشتنکمال‌گرایی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید