شغل ایدهآل، فقط یه توهمه؛ نگاه ایدهآل واقعیتره
من همهی شغلهای دنیا رو دوست دارم...
اگه یاد بگیرم نگاهم رو زیبا کنم.
هر شغلی، زیبایی و معنای خودش رو داره.
هرکاری داره یه نیازی رو برطرف میکنه.
شاید اصلاً اون «شغل ایدهآلی» که همه دنبالش میگردن، وجود خارجی نداشته باشه.
اون چیزی که واقعاً لازمه، یه نگاه ایدهآله.
نگاهی که تو هر چیزی زیبایی و فرصت یادگیری میبینه.
نگاهی که ترجیح خاصی نداره؛ فقط حضور داره و میفهمه.
نگاهی که دنبال خاص بودن نیست، دنبال عاشق بودنه.
تو میتونی یه منشی باشی که از ته دل خوشحاله،
یا یه پزشک که دائم غر میزنه و خستهست.
این شغل نیست که حال تو رو میسازه،
این تویی که به هر کاری معنا میدی.
تلاش کن کسی باشی که از هر کاری لذت میبره،
از هر لحظهای، هر موقعیتی، یه حس خوب بیرون میکشه.
همهچیز میتونه زیبا باشه، اگه تو بخوای.
اون بیرون خبری نیست… اما درونت یه جهان کامله.
اگه یه درس تو زندگی یاد گرفته باشم، همینه:
از هر چی هست، لذت ببر.
ترجیحات ذهنیت رو ول کن.
هی نپرس "اینه همونی که میخواستم؟"، بپرس "چطور میتونم با این، حال خوبی داشته باشم؟"
سعی نکن فقط چیزهای دوستداشتنی رو داشته باشی.
سعی کن چیزهایی که داری رو دوست داشته باشی.
این، فکر برندههاست.
شغل، درآمد، جایگاه، همهی اینا مهم هستن، ولی فقط تا یه حد.
مهمتر از همه اینه که تو چقدر بلدی شاکر باشی، راضی باشی، و دوست بداری.
یهروزی تراپیست موفقی بهم گفت:
«وقتی نظام روانشناسی گرفتم، حس کردم همهچی تمومه. ولی حالا یه کارمندم. تکرار. روزمرگی.»
همین شغل رویایی، شد یه روتین خستهکننده.
و اونجا بود که فهمیدم:
نه شغل، نه رابطه، نه حتی موفقیت…
هیچکدوم تضمینی برای خوشحال بودن نیستن.
اما یه چیز تضمینی هست:
اینکه تو بلد باشی از هرچی هست، عشق بکشی بیرون.
بلد باشی خوشحال بودن رو، به چیزی وابسته نکنی.
اونروزی که تصمیم بگیری از هرکاری لذت ببری،
همونروزه که خوشبختی.
نه چون کار خاصی داری،
بلکه چون دیگه چیزی بیرون از خودت کم نداری.
