منیژ م
منیژ م
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

کنج امن نوشتن

وقتی اینجا را به راه انداختم و شروع به نوشتن کردم، هدفم نوشتن از سوژه‌هایی بود که برایم جذابیت داشت و امکان انتشارش در جای دیگری نبود. قرار بود از جنگ و زنان بنویسم، از آزادی بیان، از زیبایی و مبارزه، از مقاومت. حالا اما از نوشتن آنچه بر من، خود من می‌رود در هر جای دیگری منع شده‌ام. ممنوعیتی خود خواسته. نمی‌نویسم به دلایل بسیار، مهم‌ترین آن‌ها اما، بستن همه درها به روی آنان که نباید درونم را می‌دیدند، بود. صاعقه‌ای در زندگی‌ام فرود آمده بود، چیزی شبیه به یک گلوله ناگهان به قلبم شلیک شده بود، و من می‌خواستم شمایل «زن بیچاره» نباشم. خواستم که ابهام و سکوت، ضعف و رنج را بپوشاند. ماه‌هاست که در فضای عمومی، آن زنی که همیشه ضعف و رنج و دردش را به آسودگی شادی و عشقش نشان می‌داد، دیگر وجود ندارد. حالا پرتره زنی هستم آراسته، زیبا، درگیر کار بی‌وقفه، بدون هیچ نشانی از جهنمی که در درونم می‌گذرد. تصمیم گرفته‌ام اینجا، گوشه دنج و ساکتم برای نوشتن از درون همان زن باشد. زنی که سوگی هولناک را می‌گذراند، زخمی عمیق بر روحش نشسته، استخوان‌های قفسه سینه‌اش از شدت درد شکافته می‌شود، با هر نفس خرده شیشه‌های زیادی را فرو می‌دهد و ماه‌هاست ذره‌ای از دردش کم نشده. اینجا نه «زن بیچاره»، نه زنی شکست خورده، بلکه زنی با حفره‌ای بزرگ در سینه‌ام هستم، حفره‌ای که تا پایان عمر با من خواهد ماند، اما آن نقاب قدرت و توان بی‌پایان بر چهره‌ام نخواهد بود. اینجا منم، بدون نقاب، بدون سکوت ممتد. با همه وجود امید دارم هیچ‌کدام از کسانی که مرا می‌شناسند هرگز اینجا را پیدا نکنند، نخوانند، و ندانند زنی با گردن افراشته، ماه‌ها در جهنمی سوزان زندگی کرد و آتش این جهنم را چون صلیبی تا پایان عمر بر دوش می‌کشد.

روز 90

نوشتنآزادی بیان
روزنامه‌نگار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید