ketab.gasht
ketab.gasht
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

کتاب طبل حلبی ۱

طبل حلبی
طبل حلبی


طبل حلبی رمانی از نویسنده آلمانی گونتر گراس هست.

خیلی وقت بود که این کتاب را می دیدم و از کنارش رد میشدم و نمی دانم چرا هیچ وقت رغبت به خواندنش نداشتم شاید به خاطر جلد تیره رنگ آن بود و کودکی که با یک طبل در دست در حال فریاد زدن است. احساس می کردم کتاب سخت و نچسبی هست در مورد جنگ، به خشکی و سختی که از زبان و مردم و نام آلمان در ذهنم مجسم می شد. اما اینبار یادم نیست که نام کتاب را کجا شنیدم که ناگهان وقتی دیدمش به خودم مهلت فکر کردن ندادم و شروع به خواندن کردم. بعد از مقدمه اندکی تر غیب شدم، اما شروع کتاب را خیلی دوست داشتم و چند صفحه اول برایم خیلی جذاب بود و کلا تصور مرا عوض کرد، البته فعلا، تا ببینیم بقیه کتاب چه می شود. جنبه طنز و اتفاقات غیر عادی و تخیلی و خلاقانه کتاب را خیلی پسندیدم و به نظرم نبوغ کم نظیری در نوشتن آن دخیل بوده است.

مشخص است که بعضی طنزهایش قربانی ترجمه شده است. البته کتاب من نسخه قدیمی است. امیدوارم در ترجمه های جدید بهتر شده باشد.

ادامه می دهم...

بعد از آن نام های تا حدودی سخت مناطق و رودها و... تا حدودی اذیت میکرد و از طرفی تکرار بیش از حد بعضی مطالب و اتفاقات چندان به مذاقم خوش نیامد. مثل جیغ کشیدن های مکرر اسکار برای نگه داشتن طبل.

شاید اعصاب خط خطی من در تحمل ناپذیری جیغ ها بی تاثیر نباشد. چون آنچه میخوانیم با روح و روان ما آمیخته می شود....

اما بهر حال این را نویسنده ای بزرگ نوشته باید صبور بود و دید چه میخواهد یادم دهد.


در ادامه چیزی که آزار می داد انحراف های اخلاقی زیادی بود که گاه به گاه در داستان آمده، هر چند ظاهرا سعی شده به طنز بگوید ولی باز هم آزار دهنده است. اما با تمام اینها هنوز دوست داری ادامه دهی...

ادامه...

جیغ کشیدن های مکرر تا کمی دارد معنی دار می شود. انگار که این تکرار برای آماده کردن ذهن برای اتفاقات بعدی و معانی دیگر است. دیگر جیغ کشیدن های شیشه شکن، تنها برای لج بازی بچگانه و پس گرفتن طبل نیست، اهداف بزرگ‌تری پیدا کرده اند. مثل شکستن شیشه های ساختمان تئاتر شهر از بالای برج بلند...

اسکار بزرگتر می شود. البته از لحاظ هیکل در همان سه سالگی مانده، همانطور که تصمیم گرفته بود. اما از لحاظ روحی بزرگتر شده و معانی و مفاهیم بزرگ‌تری را درک میکند. سعی در یادگرفتن الفبا دارد و خواندن کتابها.


«و من سرزمین لهستان را بازدید کردم، که از دست رفته است، که هنوز از دست نرفته است. دیگران می گویند: به زودی از دست می رود، از دست خواهد رفت. ...»

شاید باز هم ادامه دهم، حس میکنم خواندنش ارزش دارد..

کتابداستان طنزنویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید