یادمه وقتی برنامه "دورهمی" مهران مدیری از تلویزیون پخش میشد هر ازگاهی میدیدمش. سوال محبوبی که تقریبا همه مهمونهای برنامه حتی اونها که ادعا می کردند ما دوست داریم برنامتونو ببینیم ولی فرصت نداریم از قبل بهش فکر کرده بودند " تا حالا عاشق شدی؟" بود. الحمدلله الرب العالمین که همه اونها که متاهل بودن عاشق شده بودن و اتفاقا عاشق همین زن یا مردی بودن که داشتن باهاش زندگی میکردن، بودن و اونها هم که مجرد بودن تقریبا غریب به اتفاقشونم اولش طفره میرفتن و بعد از ی مدت سر کار گذاشتن ملت و گیر های سه پیچ مهران مدیری برای دریافت جواب سوالش یک سری جواب های چرت و پرتی حاکی از اینکه نه نشدیمو، فرصت نداشتیم واسه این کارها می دادن، دسته آخرم بعضیاشون با کلی خجالت و زیر آب و عرق رفتن میگفتن بله دیگه بچه بودیم و جاهل. خلاصه جواب این سوال واسه من خنده بازار گریه داری بود. هنوزم تیکه هایی از جواب های شیرین عقلان این برنامه به سوال مذکور در شبکه های مجازی پخش میشه.
اول از همه بگم جواب این سوال به من فهموند چه مملکت گل و بلبلی داریم از نظر عشقی و من نمیدونستم. همه اونها که با هم زندگی میکنن قبلا عاشق نشدن یا عشق های قبل از همسرشون سو تفاهم بوده وخدارشکر الان طعم شیرین عشقو با همسرشون دارن میچشن. و اونها هم که مجرد بودن که آخی طفلکی ها هنوز عشق به سراغشون نیومده. من نمیدونم این آمار بالای طلاق، جوون هایی که تن به ازدواج نمیدن، دختر پسرهایی که ترجیحشون اینه که دوست های اجتماعی هم باشن همش واسه منه!. یا شایدم دوباره بگیم برای درصدی از مردمه مثلا 4 درصدیها و خلاص!
خلاصه ی جوری سواد عشقی داریم ما و اینقدر ماشالله جرات مند در دنیای ارزشیمون زندگی میکنیم که مهمان های یک برنامه مهم تلویزیونی که اکثرا انسانهای فرهیخته و یا مشهور یک مملکت هستن چنین جواب های صادقانه و شیرینیو در تاریخ ثبت میکنن و خوش به حال بچه های ما که در این فضای جرات مند عاشق شدنو یاد میگیرن. به به واقعا من که تو همین چند خط لذت بردم. همه چی آرومه من چقدر خوشبختم?
حالا بگین چی شد که الان دارم از اینها مینویسم؟ در فرایند جرات مندانه زندگی کردن خودم تصمیم گرفتم ماجراهای عاشق شدنمو بنویسم " پست قبلی". بعضیا خوندن و بازخوردی که دادن این بود که چقدر باحال بود. یکی گفت واسم نوستالژی داشت. یک گفت یاد قدیمها افتادم. یکی گفت آخرش چی شد؟ از پسره برامون بگو، یکی گفت آفرین به تو که جراتشو داری و ... . خلاصه کاشف به عمل اومد ظاهرا مهران مدیری دست رو نقطه خوبی گذاشته سوالی که شیرین و لذت بخشه و کلیم خاطره با خودش میاره البته اگر در خفا جوابشو بدی?? خخخ این تیکه آخرو مهمونای برنامه ثابت کردن.
عشق یک غریزه است که هورمون ها، فیزیولوژی و زیست شناسی بدن انسان تاییدش میکنه. یک غریزه طبیعی برای جفت یابی که از حدود سن بلوغ در بدن شروع به کار میکنه. شنیدین میگن "عقل سالم در بدن سالم است "حالا چی میشه که یک هیجان که از طبیعی ترین و نرمال ترین هیجانات بدن هست کتمان میشه و جاهلی و ... نامیده میشه! الان عقل سالم نیست یا بدن سالم نیست که میگه تجربه اش نکردم یا هر طور شده میخواد ثابت کنه دقیقا با همینی که الان زندگی میکنم تجربش کردم؟!
شنیدین میگن "به بچه ها اجازه بدین بچگی کنن". خیلیامون تاییدش میکنیم و شاید حتی یاد بچه گی خودمون میافتیم که بهمون اجازه ندادن بچگی کنیم و چقدر درناک بوده. اونوقت دیگه به صورت ویژه طرفدار این جمله میشیم. حالا سوالم اینه چرا نمیشنویم بگن " اجازه بدیم جوونها عاشقی کنن" ؟ مگر جوانی و نوجوانی سن عاشقی و سرخوشی و تجربه نیست پس چرا همه به عنوان یک هیجان منحوس و رد شده ازش یاد میکنن و حتی خیلیا خجالت میکشن که در موردش حرف بزنن؟ چرا از یک اتفاق طبیعی در بدن که میتونه شروع دیدن دنیا از یک عینک دیگه باشه، شروع تجارب جدید باشه، شروع آشنا شدن با یک دنیای دیگه باشه، شروع انتخاب های جدید و شروع استقلال آزادی ... باشه، این قدر با اکراه و خجالت حرف زده میشه؟
تازه ایناش که خوبه اینو کجای دلم بزارم که اگر یک خانم یا آقایی جواب صادقانه به این مسئله بده و از عشق های دوره نوجوانی و جوانیش صحبت کنه، طرف مقابلش یا از حسودی دق میکنه یا از فردا کنترل گری ها و آبغوره ها شروع میشه که تو منو دوست نداری و ...
خلاصه من فکر میکردم جهان سوم یعنی کمبود سواد سیاسی، سواد اقتصادی، سواد فرهنگی حالا به نظرم باید تصحیحش کنم جهان سوم یعنی کمبود سواد رابطه و ترس از واقعی بودن. ?
نظر شما چیه؟