هیچکی مقصر نیست، نه من که دنیا رو سرم خراب می شه، نه بابام که اصلا روحشم خبر نداشت و فقط یه سری دروغ می شنید و نه حالا همسرم که یه گوشه مظلوم وایمسته و هاج و واج نگام می کنه و نمی دونه باید چی بگه یا چیکار بکنه که اوضاع بدتر نشه.
مشکل اونجاست که زشته... چرا آخه ؟ نصف آدمای دنیا هر کدوم به یه نوعی درگیر این موضوع هستن. اما چرا هنوزم اسمش و نبره؟ چرا در موردش به بچه هامون یاد نمی دیم. چرا نمی ریم در موردش مطالعه کنیم؟ چرا بهمون یاد ندادن؟ چرا من از اولین باری که پریود شدم و از اولین اشکای بی دلیلی که ریختم، خجالت کشیدم تا الانی که 26 سالمه.
PMS یا همون سندورم پیش از قاعدگی به حالت های جسمی و روحی ای می گن که یک تا دو هفته قبل از پریود پیش می آد. راستش رو بخواین خودمم یکی دو سالیه اسمش رو یاد گرفتم. از اوایل دبیرستان درگیرش بودم و هر ماه تجربه اش کردم و مدام خودم رو براش سرزنش کردم. اما تو تمام این مدت نه دقیقا می دونستم چیه، نه می دونستم چه قدر آدم مثل من درگیرشن، نه می دونستم چه راههایی برای پیشگیری و راحت تر شدنش داره.
فقط دکترم بهم گفته بود که اگر اوضات خیلی خرابه تنها راهش اینه که قرص اعصاب بخوری که قاعدتا من سراغش نرفتم و ترسم رو بیشتر از قبل کرد.
تا اینکه چند وقت پیش بود که رادیو جوراب شلواریه جادی رو گوش دادم. باورم نمی شد که به عنوان یه دختر این اطلاعات رو نداشتم. دیگه چه برسه به مردا.
اگه همسر، دختر، خواهر یا مادر دارین، یه چند دقیقه ای رو وقت بذارید و در مورد این دورانشون اطلاعات کسب کنید. کار سختی نیست می تونید توی کلندر ست کنید و اون روزا بیشتر مراقب کسایی که دوستشون دارین، باشین.
ازش نپرسین چرا آخه مگه چی شده؟ چی تو زندگیت کم داری؟ از بس شکمت سیره و تو رفاهی خوشی زده زیر دلت. یا هر حرفی که دلش رو بشکونه و هیچ وقت فراموشش نکنه.
نپرسین چرا ناراحتی؟ چرا عصبی ای؟ اون خودش هر ثانیه داره این سوال رو از خودش می پرسه و هیچ جوابی براش نداره. دلیل ناراحتیش رو حدث نزنید.
فقط اگه دوستش دارین بپذیرینش. یکم محبت و بغل کردن و خندیدن حالش رو جا می یاره.
نذارین خودش رو سرزنش کنه. یکی از مهمترین اتفاقایی که تو این دوران برای خیلی ها می افت، افسردگیه.
تجربه خود من اینه که یهو دنیا برام بی معنی می شه. از زندگیم بدم می یاد. بیشتر از همه از خودم. احساس تنهایی شدید دارم. حس می کنم هیچ کی رو تو دنیا ندارم. حس می کنم آدم بی مصرفیم.
و به خاطر ناراحتی و این حس و حالم اکثریت هم ازت فاصله می گیرن و واقعا می شم همون آدم تنهااااا.
کار سختی نیست. اگه دوسش دارین،فقط دستش رو بگیرین. بوسش کنین. بغلش کنین. بیشتر از همیشه به تماس فیزیکی نیاز داره. بهش بگین دوستش دارین. باهاش حرف بزنین تا تنها نباشه و فکر و خیال نکنه. یه برنامه ساده فیلم یا کتاب هم عالیه.
یه ذره توجه می تونه حالش رو از این رو به این رو کنه.
البته که من خودم همیشه به خودم می گم نباید توقع داشته باشی و باید خودت حلش کنی. اما مگه وقتی آدما همدیگه رو دوست دارن ...
توقع زیادیه؟
خوشحال می شم نظر و تجربیات شما رو هم بدونم.
راستی اگر خواستین بیشتر در مورد این سندروم بدونید رادیو جوراب شلواری های جادی به نظرم نکات خوبی داره. می تونید از اپلیکیشن های پادکست یا وبلاگش jadi.net پیداشون کنید.